تحلیل یک خبر خوب برای کارآفرینان

یک خبر خوب برای کارآفرینان

یک خبر خوب برای کارآفرینان

تحلیل یک خبر برای کارآفرینان

تحلیل یک خبر

افزایش صادرات فرش دستباف ایران به آمریکا

حمید کارگر رئیس، مرکز ملی فرش ایران، از افزایش صادرات فرش دستباف ایرانی به آمریکا پس از اجرای توافق اتمی ایران با قدرت‌های بزرگ جهانی خبر داده است.

این توافق در ژانویه سال ۲۰۱۶ میلادی اجرایی شد و دردوران تحریم‌های بین‌المللی صادرات فرش ایرانی به آمریکا به کلی متوقف شده بود. در متن توافق جامع اتمی ایران با

قدرت‌های بزرگ جهانی، به لغو تحریم واردات فرش دستباف ایرانی اشاره شده است اما با توجه به رکود شدید در بازار قالی و در اقتصاد شاید امروز این خبر زییاد ملموس نباشد اما به

زودی اتفاقات خوبی رقم خواهد خورد این خبر مرا بیاد داستانی انداخت.

تحلیل یک خبر خوب برای کارآفرینان

داستانی با عنوان متشکرم چارلزعزیز

چند سال پیش هنگام اهدا یک جایزه معتبر که برنده آن یک خانم بود. او پشت تریبون رفت و در حالی که همه انتظار داشتند نطقی طولانی کند فقط یک جمله بسیار کوتاه گفت:

چارلز عزیزم متشکرم!

جایزه اش را گرفت، آمد پایین و نشست.

هیچکس منظور او را متوجه نشد و در ذهن همه فقط یک سوال باقی ماند:

 

اما این چارلز قصه ما دیگر کیست؟

 

مگر چقدر به این زن بیوه کمک کرده که بابت دریافت چنین جایزه معتبری فقط از او تشکر کرده و نامش را می آورد؟

مدتی بعد وی به یکی از برنامه های پر بیننده تلویزیونی دعوت شد مجری برنامه از او خواست منظورش را از آن جمله بگوید و چارلز را به جهانیان معرفی کند.

وی با لبخندی گفت:

سالها پیش من زنی بودم که سواد دبیرستانی داشتم. خانه دار، الکلی و مادر سه کودک که هر سه کمتر از هفت سال سن داشتند. همسرم هم الکلی و بسیار هوسباز بود.

او هر شب بایک زن به خانه می آمد و گاه با چند زن که جلوی چشم بچه هایم مواد مصرف می کردند و ….

 

تحلیل یک خبر خوب برای کارآفرینان

 

و من از ترس از دست دادن همسرم نه تنها به او اعتراضی نمی کردم بلکه همپای او و دوستانش می شدم. از فرزندانم به قدری غافل بودم که اگر دلسوزی همسایه ها نبود هیچکدام

زنده نمی ماندند. تا اینکه یک روز …

همسرم مرا ترک کرد. بی هیچ سخن و توضیحی

و تا امروز واقعا نمیدانم که  او کجا رفت و چرا رفت . ولی یک واقعیت عریان جلوی چشمم بود: من زنی بودم که هنوز ۳۰ سالم نشده بود. الکلی و منحرف بودم. سه فرزند و یک خانه

اجاره ای داشتم و هیچ توانایی برای اداره زندگی خود بهیچ عنوان نداشتم.

روزها گذشت تا اینکه به خاطر نداشتن پول کافی مجبور به ترک الکل شدم و در کمال تعجب دیدم چقدر حالم بهتر است. به مرور کاری کوچک پیدا کرده و خودم زندگی خود و بچه

هایم را اداره کردم.

بچه ها به شدت احساس خوشبختی می کردند و من تازه می فهمیدم درحق آنها چه ظلمی کرده ام. وقتی دیدم بچه هایم با چه لذتی درس می خوانند و با من همکاری می کنند تا

مبادا روزهای سیاه بازگردند من هم شروع به درس خواندن کردم و…

امروز این جایزه در دستان من است. همان دستانی که روزگاری نه چندان دور از مصرف الکل رعشه داشت و هرگز نوازشی نثار کودکانش نکرد. اگر همسرم مرا ترک نمی کرد هرگز به

توانایی هایم پی نمی بردم. چون من ذاتا انسانی بی اراده و وابسته بودم.

مجری پرسید: پس چارلز چه زمانی وارد زندگی ات شد و چگونه کمکت کرد؟

 

زن پاسخ داد: او وارد زندگی من نشد، او خارج شد! چارلز همسر سابق من بود

 

شاید این داستان هم بتواند به نوعی برای من و ما با اوضاع کنونی تلنگری باشد که تنبلی و کمک دولتی و یا تکیه بر نداشته هایمان داریم همانها که بیشتر با نبودشان به پیش می

رویم و نه با بودنشان.

 

 

مازیارمیر مشاور و تحلیلگر

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *