خلاصه کتاب بعد از تاریکی اثر هاروکی موراکی
خلاصه کتاب
برای سفری غیر معمول به دل شهر باید ساعتی را انتخاب کرد که خیابانها کمتر شلوغ باشد تا چهرهی واقعی شهر را دید. در رمان بعد
از تاریکی هاروکی موراکامی سفری به دل شهر توکیو را روایت میکند. سفری که دختری جوان آن را آغاز میکند و در طول یک شب به
پایان میرساند. داستان او در این شب با زندگی گروههای گوناگونی از جمله مدلها، خلافکارها، موزیسینها و … گره میخورد.
موراکامی در رمان بعد از تاریکی خواننده را بین رویا و واقعیت معلق میکند تا به او بگوید زندگی شهری چیزی جز این نیست..
خلاصه کتاب بعد از تاریکی
در یکی از شبها در شهر توکیو ماریا ساعت 11:56 دقیقه قبل از نیمهشب از خانه بیرون میآید تا شبی را بیرون از خانه در کافه باشد.
او در کافه پسری به نام تاکاهاشی را ملاقات میکند. تاکاهاشی زمانی هم کلاسی خواهر ماری یعنی اری بوده است و برای ماری از
خواهرش خبرهایی دارد…
درباره کتاب بعد از تاریکی
کتاب بعد از تاریکی اثر هاروکی موراکامی نویسندهی مشهور ژاپنی است که در سال 2004 میلادی منتشر شد. این رمان روایتی است از
چند ساعت زندگی در توکیو.
بعد از تاریکی رمانی کوتاه است که موراکامی به سبک و سیاق همیشگیاش آن را نوشته است. در شروع میبینیم که رمان از ساعت
56: 11 دقیقهی قبل از نیمهشب آغاز و در فصل هجدهم در ساعت 52: 6 دقیقه صبح به نقطهی پایان میرسد. موراکامی رمان را در
18 فصل نوشته و ابتدای هر فصل زمان داستان را به خواننده اعلام میکند تا او را همراه خود کند. بعد از تاریکی هم مثل آثار دیگر
موراکامی جهان شمولی و نوع نگاه نویسنده را به روابط انسانها در زندگی شهری امروز نشان میدهد.
داستان اصلی رمان به حوادث مختلفی گره میخورد. شخصیت اصلی این رمان ماری است دختری که تمام زندگیاش را برای درس
خواندن گذاشته تا ضعفهای خود را پشت کتابها بپوشاند. موراکامی در این رمان هم تنهایی را به عنوان موضوع محوری انتخاب
کرده است اما با این تفاوت که این بار زندگی شهری در داستان به شکل پررنگی نمو پیدا کرده است. فضای داستان بعد از تاریکی
فضای سردی است و ماری است که با رفتارش این سردی را به خواننده القا میکند.
در توضیح کتاب بعد از تاریکی آمده است: «بعد از تاریكی رمان نه چندان بلندی است كه زندگی شبانه توكیو را در عصر تسلط
تكنولوژی دیجیتال و غرق شدن شهری در میان چراغهای نئون روایت میكند و روان آدمهایی سرگشته و مبهوت را كه در چنبره چنین
فضا و مكانی اسیرند میكاود».
یکی از نکات برجستهی این کتاب حفظ سبک سوررئال همیشگی موراکامی است که در مرز با رئالیسم قرار گرفته است. او در این کتاب
به همین ظرافت بین روشنایی و تاریکی مرز باریک خاکستری رسم کرده و شخصیتهای خود را در این میان خلق کرده است تا
باورپذیر باشند.
زمان و مکان دو عنصر مهم این داستان هستند. موراکامی در ساعتهای مختلف مکانهای متفاوتی را در توکیو به تصویر میکشاند.
اگرچه داستان و شخصیتهای آن حول محور شخصیت ماری میگردد اما بهعنوان خواننده با فضاها و حوادث متفاوتی روبهرو
هستیم. موراکامی در بسیاری از قسمتها زبان به باد انتقاد میگیرد و مخالفت خود را اظهار میکند. موراکامی نویسندهی این رمان
خود به داخل صفحات آمده است و به پدیدههایی مثل تکنولوژی، اصالت و عواطف از بین رفتهی ژاپنی اعتراض میکند.
درباره هاروکی موراکامی
هاروکی موراکامی یکی از نویسندگان مشهور و محبوب در سراسر جهان، بهویژه در ایران است. او یکی از نویسندههایی است که
کتابهایش در لیست پرفروشهای جهان است و آثار او به بیش از چهل و دو زبان در سراسر جهان ترجمه شده است. جایزه «فرانتس
کافکا» یکی از بزرگترین جوایزی است که موراکامی تاکنون در میان جوایز دیگرش دریافت کرده است. کتاب «گوسفند وحشی» از آثار
اوست که برنده جایزه ادبی «نوما» شده است. او در سال 1949 در کیوتو متولد شد و از سی سالگی شروع به نوشتن کرد. در سراسر
جهان موراکامی را بهواسطهی رمانها و داستانهای کوتاهش میشناسند که بیشتر آنها مرزی بین سوررئال و رئال دارند. موراکامی در
دانشگاه تئاتر خواند اما به دلیل علاقهی زیادش به موسیقی یک باشگاه جاز راه اندازی کرد، جالب این است که او به دلیل علاقه بسیار
زیادش به گربهها اسم آن باشگاه را «پیتر کت» میگذارد. بعد از کنار گذاشتن باشگاه، موراکامی از سن سیسالگی به طور حرفهای
نویسندگی را شروع کرد و آدم کم حرفتری شد. موراکامی هیچوقت حاضر نشد مصاحبهای با رادیو یا تلویزیون داشته باشد. او علاوه
بر نویسندگی در عرصهی ترجمه هم فعالیت کرده است. از داستانهای معروف او میتوان به «کجا ممکن است پیدایش کنم»، «کافکا
در کرانه»، «وقتی از دو حرف میزنیم از چه حرف میزنیم»، «جنگل نروژی»، «سالشمار پرندهی کوکی»، «پس از تاریکی»، «رقص رقص
رقص»، «سرزمین عجایب بی روح و پایان دنیا»، «فیل غیب میشود»، «بید نابینا، زن خفته»، «بعد از زلزله» و «زیر زمین» اشاره کرد.
شکلگیری اولین رمان او یعنی «به آواز باد گوش بسپار» بعد از دیدن یک مسابقه بیسبال در ذهنش شکل گرفت.
در بخشی از کتاب بعد از تاریکی میخوانیم
چشمها شکل شهر را مشخص میکند.
ما از بالا و از نقطه دید یک پرندهی بلندپروازِ شب صحنه را میبینیم. همهجا را نگاه میکنیم. شهر مانند موجود انفرادی عظیمالجثهای
به نظر میرسد یا بهتر بگوییم مانند یک موجود کلی انفرادی است که از تعداد زیادی موجودات میکروسکوپی درهم پیچیده ساخته
شده است. بزرگراههای بیشماری تا انتهای اطراف آن کشیده شده که سلولهای تازه خونی را دائماً در آن به جریان میاندازند و با
فرستادن اطلاعات جدید نوع قدیمی آن را جمعآوری کرده و اطلاعات مفید میفرستند. سپس با ارسال تناقضهای جدید، قدیمی آن را
جمعآوری میکند. تمام قسمتهای بدن به خاطر ریتم ضربانش مرتعش میشود و عکسالعمل شدید نشان میدهد و تشنج ایجاد
میکند. نیمهشب فرا میرسد و با وجود آنکه اوج فعالیت روزانه به سر رسیده اما تاثیری در سوخت و ساز بدن که لازمهی زندگی است
ندارد و باعث صدای متداوم بم در شهر میشود، صدای یکنواختی که بالا و پائین نمیرود اما مملو از نگرانی است.
نگاهمان را به ناحیه کاملاً روشنی می دوزیم و در آنجا متمرکز میکنیم و بهآرامی پائین میرویم، دریایی از رنگهای نئون میبینیم. این
محل «زمینبازی و تفریح» است. پردههای دیجیتالی عظیمی که به کنارههای ساختمانها متصل شدهاند با فرا رسیدن نیمه شب
خاموش میشوند، اما بلندگوهایی که در مقابل مغازهها تعبیهشده به پخش آهنگهای مردمی اغراقآمیز ادامه میدهند. مرکز بزرگ
بازی مملو از جوانان است و صداهای گوش کرکن الکترونیکی به گوش میرسد. گروهی از دانشجویان بیرون میریزند؛ در میان آنها
دختران جوان با موهای رنگشده دیده میشوند. مردان بالباسهای مشکی به صورت مورب از خیابان عبور میکنند تا خود را به آخرین
قطاری که به حومهی شهر میرود برسانند. حتی در این ساعات شب مجریان بنگاههای ساز و ضربی به دنبال مشتری هستند. یک
اتومبیل استیشن زرق وبرق دار با شیشههای رنگی از خیابان عبور میکند، انگار انبار ناحیه را با خود میبرد. اتومبیل شبیه یک موجود
زیردریایی است که پوست و اندامهای ویژه دارد. دو پلیس جوان با قیافههای جدی در خیابان مشغول گشت هستند، اما انگار کسی
متوجه آنها نیست. این ناحیه در چنین ساعاتی قانون خودش را دارد. فصل آخر پائیز است. بادی نمیوزد، اما هوا سرد است، حالا
زمانِ تغییر است……