خلاصه کتاب شدن Becoming نوشته میشل اوباما
خلاصه کتاب شدن
قبل از هر توضیحی ابتدا در مورد نویسنده بیشتر بدانیم که اساسا او کیست. میشل اوباما همسر رئیس جمهوری ایالات متحده امریکا طی دو دوره 4 ساله است .
«من آرزوهای سادهای داشتم، یک سگ، خانهای دو طبقه که داخلش پله داشته باشد و دلم میخواست به جای بیوک دو در پدرم، استیشن چهاردر داشته باشیم». جملاتی کودکانه از
کسی که سالها بعد توانست در مشهورترین خانه امریکا و جهان به مدت هشت سال زندگی کند و عناوین زیادی همانند تأثیرگذارترین زن سال ۲۰۱۸ را به خود اختصاص
دهد. تأثیرگذارترین زن سال ۲۰۱۸ امریکا به انتخاب مجله گالوپ، کسی نیست نیز جز نویسنده کتاب «شدن» (Becomig)، میشل اوباما.
میشل اوباما نه تنها به عنوان تأثیرگذارترین زن آمریکایی، بلکه با عنوان نویسنده پرفروشترین کتاب سال ۲۰۱۸ در امریکا نیز شهرت یافته است؛ اما میشل اوباما برای رسیدن به این
القاب و عناوین سختی و چالشهای متعددی را از سر گذرانده است. چالشهایی که سطر به سطر کتاب ِشدن را تشکیل دادند. انتشار این کتاب در ایران و همه جهان بهانه خوبی بود
تا به سرگذشت زندگی میشل اوباما، بانوی اول هشت سال پیاپی ریاست جمهوری باراک اوباما و همچنین ویژگیهای شخصیتی او به عنوان یک چهره تأثیرگذار بپردازیم.
کودکی میشل اوباما
میشل اوباما، با نام کامل میشل لوون اوباما، در سال ۱۹۶۴ در شهر شیکاگو، متولد شد. قبل از اینکه همه او را به عنوان بانوی نخست امریکا بشناسند، او یک وکیل و نویسنده
بود. میشل در خانهای کوچک و محقر در بخش جنوبی شیکاگو چشم به جهان گشود. او و برادرش تنها فرزندان خانواده بودند. پدرش فریزر رابینسون، کارمند شهرداری و مسئول
رسیدگی به دیگهای بخار تصفیهخانه مرکزی شهر بود. با وجود اینکه پدر میشل با گذشت سن دچار بیماری ام اس، شد اما به گفته فرزندش تا آخرین توان در این مسئولیت ایفای
نقش کرد.
مادرش، ماریان به عنوان دبیر دفتر آمریکایی روزنامه اشپیگل المانی مشغول به کار بود؛ اما با تولد میشل و برادرش کم کم دست از کار کشید و به تربیت فرزندان خود مشغول شد.
روابط خانوادگی بین این ۴ نفر، همانطور که میشل در کتاب خاطرات خود مینویسد، تنگ و صمیمی بوده است.
کریگ برادر میشل، ۲۱ ماه از خواهر خود بزرگتر بود اما همیشه به خاطر شباهت زیاد به خواهرش، اغلب مردم در تمایز این دو دچار سردرگمی میشدند. میشل و برادرش به اهتمام
مادر و پدر از چهارسالگی به صورت خانگی مشغول به فراگیری دروس ابتدایی در خانه شدند. این آموزش خانگی باعث شد که از هم سن و سالهای خودشان، زودتر وارد مدرسه شوند.
میشل در دوران کودکی از صاحبخانه خود پیانو زدن را آموخت.
دوران تحصیل میشل اوباما
بر اساس تواناییهای بالای میشل، او موفق شد تا از برنامه تحصیلی ممتاز برای آموزش دروس زبان فرانسوی و همچنین زیستشناسی در دوران مدرسه استفاده کند. با گذشت زمان،
شخصیت میشل اوبامای کنونی، شکل میگرفت. میشل از دوران دبستان خود خاطرات زیادی در کتاب خود روایت کرده است. او به یاد دارد که به خاطر شیوه خاص بیان کلمات و
جملات که شباهت زیادی به کودکان و دختربچههای سفیدپوست بود، از جمع دوستان خود طرد شده بود؛ اما این تفاوت نژادی در مقاطع بالاتر با اصلاح جامعه آمریکایی کمتر و کمتر
شد.
میشل پا جای پای برادر بزرگتر خودش گذاشت و توانست وارد دانشگاه پرینستون شود. در سال ۱۹۸۵ بود که میشل توانست مدرک کارشناسی خود در حیطه جامعهشناسی را کسب
کند. علاقه زیاد او به جامعهشناسی و همچنین فراگیری حقوق، باعث شد چندی بعد وارد دانشگاه هاروارد شود. او در دوران دانشجویی نیز فعالیت اجتماعی علیه برچیده شدن قوانین
تبعیض نژادی از جمله به کار گیری و استخدام دانشجویان اقلیت در دانشگاههای امریکا بود. با وجود همه مشکلاتی که در دوران دانشجویی برای او به وجود آمد، توانست در سال
۱۹۸۸ مدرک دکترای خودش را در زمینه حقوق کسب کند.
آشنایی و ازدواج باراک و میشل اوباما
بعد از دوران دانشگاه، میشل در شرکتی که باراک اوباما نیز در آن مشغول به کار بود، استخدام شد. این شرکت زمینه مشترکی بود تا این دو با هم آشنا شوند. سال ۱۹۸۹، تاریخی است
که میشل از آن، برای معرفی زمان ورود براک اوباما به زندگی خود یاد میکند.
میشل در کتاب خود، به صراحت اعلام کرده که اعتقادی به قرارهای عاشقانه نداشته است؛ اما در نهایت، این براک اوباما بود که توانست با سرسختی میشل را راضی به اولین قرار
عاشقانه کند. او در کتاب شدن داستان آشنایی و ازدواجش با باراک اوباما را هم تعریف کند. مینویسد که چطور وقتی یکی از روزهای سال ۱۹۹۱ با باراک در رستورانی در شیکاگو
نشسته بودند و غذایشان داشت تمام میشد، او موضوع ازدواج را پیش کشید و گفت با این که با تمام وجود دوستم دارد اما به نظرش ازدواج بیمعنی است.
میشل اوباما که در آن زمان به عنوان مشاور در یک شرکت حقوقی با باراک همکاری میکرد در کتاب خاطراتش نوشته است در حالی که خون به صورتم دویده بود گفتم اگر ما به
همدیگر متعهدیم چرا این تعهد را رسمی نکنیم؟ وقتی بحث و غذا تمام شد موقع دسر پیشخدمت، ظرفی با درپوش نقرهای را جلوی من گذاشت که داخل آن به جای کیک شکلاتی
یک حلقه ازدواج بود. براک و میشل بعد از گذشت دو سال، از آشنایی با یکدیگر، در سال ۱۹۹۲ با یکدیگر ازدواج کردند.
زندگی این دو، همانند بسیاری از زندگیهای دیگران، دچار فراز و فرودهایی از جمله سقط جنین فرزند اولشان بود. اولین فرزند میشل اوباما قبل از تولد، مرد. این شکست در زندگی
ضربه بزرگی به میشل وارد کرد. میشل بر اساس گفتههای پزشکان توان بارداری به شکل طبیعی را نداشت و میبایست از روشهای لقاح مصنوعی باردار میشد. دو فرزند دختر باراک
و میشل حاصل لقاح مصنوعی هستند.
زندگی حرفهای میشل اوباما
در سال ۱۹۹۱، میشل تصمیم گرفت تا وکالت را ترک کند. میشل برای گرفتن این تصمیم بزرگ به کمک همسر خود نیاز داشت. براک اوباما تنها کسی بود که به او گفت، برای رسیدن به
شغل بهتر، کار کنونی خودش را رها کند. هدف میشل از ترک شغل وکالت؛ کسب جایگاه شغلی دستیار شهردار شیکاگو بود. براک به صراحت اعلام کرده بود که دنبال خواستههای
میشل رفتن، باعث خوشحالی خود او نیز هست. در نهایت میشل موفق شد، به عنوان دستیار شهردار شیکاگو مشغول به کار شود. سالها بعد با پیشرفت در شغلش توانست به عنوان
هیئت برنامهریزی و توسعه شهری میشیگان نیز ایفا نقش کند.
او در سال ۱۹۹۳، مدیر اجرایی دفتر برنامهریزی برای توسعه مهارتهای فردی جوانان در شیکاگو شد. وظیفه اصلی این نهاد، آماده کردن جوانان و نوجوانان برای کسب مهارت و شغل
در آیندهای نزدیک بود. در سال ۱۹۹۶، او به عنوان دستیار خدمات دانشجویی دانشگاه شیکاگو انتخاب شد. او در این نقش میتوانست دانشجویان را نیز برای ورود به جامعه آمادهتر
سازد. جایگاه شغلی او در شهر شیکاگو رفته رفته بهبود پیدا کرد. در طول مدت پیشرفت میشل، براک نیز خود را برای رسیدن به مقام ریاست جمهوری آماده میکرد.
زندگی الاکلنگی براک و میشل اوباما
میشل و باراک اوباما، سطح والایی از «زوجهای الاکلنگی» هستند. این اصطلاح توسط هانا روزین، برای آن دو اطلاق میشد. همانند بازوی الاکلنگ؛ زوجها میتوانند برای رسیدن یکی
از طرفین به موفقیت، برای مدتی خودشان را به عقب بکشند و در نقش وزنه سنگینتر ایفای نقش کنند. در مورد میشل و براک، این بازی کودکانه، از سالهای قبل از شروع زمزمههای
ریاست جمهوری براک، شروع شده بود. به شکل عمومی، عقب کشیدن براک برای پیشرفت میشل در شغل دستیار شهردار اولین حرکت الاکلنگی بود. در سال ۲۰۰۹، همزمان با برنده
شدن رقابت ریاست جمهوری امریکا توسط براک اوباما، میشل دست از شغل خود کشید و این بار او بود که نقش مهره عقب کشیده را بازی کرد.
میشل در مورد زمان قبل ازدواجشان مینویسد «من و باراک چه میخواستیم؟ ما یک رابطهی مدرن میخواستیم که برای هر دوی ما خوب باشد».
میشل در کتاب شدن، مینویسند که اعتقاد زیادی به برنده شدن باراک اوباما به عنوان یک چهره سیاهپوست و رهبر امریکا نداشت. همچنین میگوید دلیل اصلی اجازه او به همسرش
برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری، اعتقاد شدیدش به عدم پیشروی همسرش در این رقابتها داشت. او در تمام مراحل قبل از انتخابات با وجود انکار امید به موفقیت
همسرش، حضور داشت. براک مردی بود که با همه آرزوهای خود برای رسیدن به منصب ریاست جمهوری و رفع مشکلات طبقاتی مردم امریکا، در انتخابات شرکت کرده بود و
سخنرانیهای پرشوری میکرد.
تاریخ ۲۰ ژانویه ۲۰۰۹ بود که براک اوباما توانست با کسب بیشترین آرا از ۴۴ ایالت امریکا، لقب اولین رئیسجمهور سیاهپوست امریکا را کسب کند. میشل در دور دوم نامزدی همسر
خود مجدداً همه تلاش خود را برای پیروزی او انجام داد. دوباره سال ۲۰۱۲ براک اوباما به انتخاب مردم، رئیسجمهور امریکا شد و میشل اوباما به عنوان هشت سال پی در پی تا سال
۲۰۱۶، بانوی اول امریکا شناخته شد؛ اما چه انگیزه و اهداف باعث شد که میشل که روزی آرزوی داشتن خانه دو طبقه داشت تبدیل به نویسنده پرفروشترین کتاب امریکا شود؟
توصیه های میشل اوباما و انگیزههای موفقیت او
غلبه بر ترسیدن از شکست و درس گرفتن از شکست
در سال ۲۰۱۶، میشل اوباما در کنفرانس بینالمللی «دسترسی به تحصیل» در مورد دختران حضور پیدا کرد. او در سخنرانی انگیزشی خود دانشآموزان نوجوان دختر را تشویق به
حمایت از یکدیگر و غلبه بر ترس از شکست خوردن کرد. میشل در سخنرانی خود میگوید:
تنها راه موفقیت در زندگی و تنها راه برای آموختن این است که شکست بخورید. شکست به خودی خود مهم نیست. آنچه که بعد از شکست انجام میدهید اهمیت دارد. آیا تسلیم
شکست شدید؟ آیا از مسیر خودتان منصرف شدید؟ یا اجازه دادید شکست شما را قویتر کند؟
میشل در کتاب شدن، همانند سخنرانی خود، در مورد اهمیت غلبه بر احساس و ترس از شکست قبل از وقوع آن، نوشته است. در بخشی از کتاب آمده است:
شکست یک احساس عمیق و طولانی قبل از بروز نتایج واقعی است. این احساس با عدم اعتماد به نفس به وجود میآید و با ترسیدن رشد پیدا میکند.
چالش و مشکلات برای نابودی شما نیستند
میشل اوباما را همه با توانایی استثنایی او در غلبه بر چالشها در سراسر دوران زندگیاش میشناسند. او در خاطرات خود مینویسد:
من تنها دانشآموز سیاهپوست در دوران کالج خودم بود. جایی که اغلب دانشآموزان سفیدپوست بودند. من در تمام دوران تحصیلم، تنها زن آفریقایی تبار آمریکایی
بودم.
مشاور او در دوران تحصیلش در دانشگاه پرینستون به او میگوید که من در پرینستونی بودن شما شک دارم. این اظهار نظر ساده و عجولانه بدون هیچ سؤال یا حتی دقت به پیشینه
زندگانی میشل در مورد او گفته شد؛ اما نکته جالب در مورد میشل این بود که هیچ کدام از این قضاوتها و تعصبات نه تنها این زن را از پای در نیاورد بلکه باعث شد، با قدرت بیشتر
قدم در راه خواستههایش بردارد. او در جمع دانشآموزان به عنوان سخنرانی انگیزشی میگوید:
هرگز چالشها و مشکلات را به دید منفی نگاه نکنید. در عوض، این برای شما باید مهم باشد که تجربه شما در مواجهه با مشکلات و غلبه بر ناسازگاریها میتواند تبدیل به یکی از
نقاط قوت شما شود. من این را میدانم چرا که واقعاً با آن مواجه شده ام و درکش کردهام. کاری که شما هم میتوانید انجامش دهید.
خودت را بشناس و به خاطر آن شرمنده نشو
غمانگیز است، اما ما در جهانی زندگی میکنیم که تعداد صفرهای حساب بانکی، پیش زمینههای اجتماعی، رنگ پوست و دیگر ویژگیهای فیزیکی ملاک برتری و تمایز انسانها از
یکدیگر هستند. بسیاری از ما روزانه تعداد زیادی از نظرات و قضاوتها در مورد خودمان میشنویم. میشل اوباما، به عنوان توصیه تکرار مداوم این جمله که «این حرف درباره من
نیست، بلکه راجع به کسی که آن را گفته یا نوشته است». بارها و بارها میشل اوباما در طول زندگینامه خود در کتاب شدن از این جمله استفاده کرده است.
میشل اوباما، در مورد دوران بعد خروج از کاخ سفید در کتاب شدن مینویسد:از زمانی که به زندگی قبلی خودم برگشتم، جایگاه من در اجتماع از یک زن قدرتمند و بانوی اول امریکا به
یک زن سیاهپوست عصبانی تبدیل شده است. نظرات و انتقادهای سوئی از من در اینترنت روزانه منتشر میشود که خواسته یا ناخواسته با آنها مواجه میشوم. خبرهای زیادی در
مورد تمسخر من توسط دولتمردان کنونی امریکا شنیدهام که هر کسی را میتواند ناراحت و عصبی کند؛ اما همیشه سعی کردم، با غلبه بر این احساسات، بر همه آنها با خنده غلبه
کنم.
یاد بگیر به خودت اهمیت بدهی
چه دختر یا خواهر و بعد همسر و مادر، زنان همیشه خودشان را در انتهای لیست اولویتهای زندگی قرار میدهند. میشل در بخشی از کتاب شدن مینویسد که در بخشی از دوران
زندگی زناشویی خود، همه زندگیاش را وقف همسرش کرده و شادی خودش را فراموش کرده است. او در مورد این دوران میگوید:
من برای هماهنگ شدن با برنامه کاری براک، سخت خودم را فراموش کرده و به یاد دارم برنامههای شخصی خودم همانند ورزش کردن را کنار گذاشته بودم. من انرژی و
همچنین زمان زیادی برای انجام کارهای روزانه همانند درست کردن شامی که با حضور براک یا بدون او، لذتبخش نبود، صرف میکردم.
این اوضاع زمانی تغییر کرد که میشل متوجه شد کسی جز خودش مسئول شاد کردنش نیست. در رویه جدید، اولویت زندگی میشل دو دخترش و همچنین خودش بودند. میشل در
این مورد میگوید:
تغییر رویه زندگی به طوری که مسئولیت انجام وظایف به موقع یا غیر آن، بر روی دوش براک را سنگینتر میکرد، سخت بود. برای من زندگی با رویه جدید احساسی به
مراتب بهتر از پختن شام و همچنین بیدار نگه داشتن دختران برای آغوش قبل خواب داشت. این آرزوی من برای آنها (دخترانم) بود که قوی و خود متکی بزرگ شوند تا بتوانند از سد
تابو پدرسالاری سنتی عبور کنند. من هرگز دوست نداشتم دخترانم، آغاز زندگی را از زمانی که پدرانشان وارد خانه میشود، فرض کنند. ما دیگر قرار نبود برای پدر و برگشتنش به خانه
منتظر بمانیم. او بود که باید خودش را زودتر به ما میرساند.
اهداف بزرگ و جدید داشته باش و بردهایت را بشمار
میشل در خاطرات خود درباره اهدافی که طی هر کدام از دوران زندگی خود داشت، صحبت میکند. ویژگی مهم تصمیمات میشل، تغییر آنها بر اساس موقعیت کنونی او بود. گستره
اهداف میشل از دوران دبیرستان و مدرسه تا زمانی که با باراک طی روزها آخر ریاست جمهوریاش زندگی میکرد و چه بسا هم اکنون ادامه دارد. میشل از جمله کسانی است که
توانسته در طول زندگی دستاوردهای بزرگی داشته باشد و تنها یک سؤال بوده که مانع توقفش در مسیریهای پیش رویش برای رسیدن به موفقیت میشد: «آیا من به اندازه کافی
خوب هستم؟ …. او اضافه میکند:
بر اساس آنچه که از دوران مدرسه در من نهادینه شده است همانند مدیر اجرایی، بی سر و صدا اما قاطعانه روی اهداف پیش رویم متمرکز میشوم. لیست کارهایی که برای رسیدن به
اهدافم باید انجام دهم را در ذهن همیشه دارم. نتایج و اهدافم را دائم تحلیل میکنم و حساب پیروزهایم را دارم. اگر چالشی برای رسیدن به هدفم وجود داشته باشد، آن را از سر راه
بر خواهم داشت.
برای زندگی خودت برنامهریزی کن و عهدهدار عواقب آن باش
برنامهریزی کردن برای زندگی اساسی است. این واقعیتی هست که میشل در طول زندگی خود و خانوادهاش آن را درک کرده است. او در این مورد میگوید:
من در خانوادهای بزرگ شدم که به آیندهنگری اهمیت زیادی میدادند. عموماً نتیجه تصمیمات زودتر از آنچه که فکر میکردیم برای همه ما آشکار میشد. بزرگ شدن در قشر کارگر و
همچنین والدین از کار افتاده، اهمیت برنامهریزی و نظارت را برای من بیش از پیش نشان داد. درک موضوع برنامهریزی میتواند تفاوت میان فقر و غنی باشد. پرداخت نکردن یک
قبض برق (برنامهریزی نداشتن برای پرداخت) میتواند شما را از روشنایی محروم کند، انجام ندادن تمرین و وظایف محوله در مدرسه و کالج میتواند شما را از دیگران را عقب بیندازد
یا از کالج اخراج کند.
در اوج سختی بخند حتی مصنوعی
میشل اوباما، نویسنده پرفروشترین کتاب ۲۰۱۸ امریکا، اهمیت موضوع شادی در هنگام سختتر شدن شرایط برای زندگی را به خوبی درک کرده است. سرگرمی و شادی به شما انرژی
میدهد تا از سد مشکلات بزرگتر رد شوید و دیگران را نیز به این کار تشویق کنید. زمانی که اقتصاد امریکا سختترین دوران خودش را میگذراند، او راهی برای شاد کردن مردم پیدا
کرد. هرچند برنامه او برای خوشحال کردن عموم مردم، پرهزینه و بیفایده بود اما علیرغم مخالفتها، جشنی در کاخ سفید برای جشن هالووین به دستور میشل اوباما برگزار و در آن
خانوادههایی از محلیها و نظامیان حضور پیدا کردند.
میشل و براک به همراه تیمی از کاخ سفید تمام عکسهایی که در دوران سخت اقتصادی امریکا به بیرون از کاخ سفید درز پیدا میکرد را رصد میکردند. برای میشل مهمترین موضوع
این بود که عموم مردم با دیدن عکسها احساس خوشایند داشته باشند نه احساس حسرت. به گفته میشل، باید راهی برای خنداندن مردم مخصوصاً کودکان در هر زمانی پیدا کرد.
میشل این روزها، با ثبت رکورد فروش ۹ نسخه از کتابش در هر ثانیه، کم کم تبدیل به ثروتمندترین زن آمریکایی هم میشود و بر اساس گفتههای مدیر برنامهریزی شخصی او، به
زودی تورهای بینالمللی برای معرفی کتاب خود در سراسر جهان برپا خواهد کرد. بلیتهای زیادی در شهرهای بوستون، سن خوزه و همچنین کشورهایی مانند استرالیا، چین و انگلیس
فروخته شده است. پنگوئن رندوم هاوس، ناشر کتاب میشل اوباما اعلام کرده که یک بار دیگر هشتصد هزار نسخه دیگر از این کتاب را چاپ کرده است که پیش از این یک میلیون و
هشتصد هزار نسخه آن فروش رفته بود. بنا به اعلام شرکت پنگوئن، تنها در ۲۴ ساعت اولیه پس از انتشار کتاب، ۷۲۵ هزار نسخه از آن به فروش رفته است.
میشل اوباما، در کتاب خود به صراحت بیان کرده است که هیچ برنامهای برای ریاست جمهوری در سال ۲۰۲۰ ندارد. با این وجود، نوشتن زندگینامه و انتشار کتاب در مورد خودش یکی
از چندین نشانهای که در تمامی نامزدهای قبلی ریاست جمهوری امریکا طی دوران گذشته مشترک بوده است. آیا ممکن است میشل پا جای پای همسر خود بگذارد؟ و آیا ممکن است
براک همانند میشل در این راه فداکاری کند……