خلاصه کتاب مقدمه علم حقوق قسمت چهارم
خلاصه کتاب مقدمه علم حقوق
مفهوم عدالت:
برقرار شود و روابط معاملاتي مردم بر طبق قوانين داد و ستد محقق شود.
لطفا و حتما چکیده کتاب فن دفاع حرفه ای برای وکلای دادگستری را نیز حتما مطالعه فرمائید.
انتقاد :
قدرت بيانتهاي دولت و ناچيز شمردن حقوق فردي خطرناك و زيانآور است و هميشه احتمال دارد حقوق اشخاص بازيچهي طبقهي حاكم قرار گيرد و وقتي قانونگذاري در اختيار دولت
حاجت وي يا رفع ضرر باشد». لذا هيچ كس نميتواند از حق خود به ضرر ديگري استفاده كند.
نتيجه :
بايد اذعان كرد كه وجود فرد و اجتماع هر دو حقيقت دارد و هدف حقوق بايد حفظ شخصيت انسان و در عين حال تامين منافع عمومي باشد و به همين جهت بايد پذيرفت كه حق
با كساني است كه عدالت را ايجاد تعادل و توازن بين منافع فردي و اجتماعي دانستهاند.
حقوق و دولت
معناي خاص و عام دولت
در معناي خاص به مديران كشور گفته ميشود و سازمانهاي اداري و اجرايي را در بر ميگيرد كه هيات وزيران آنرا اداره ميكنند كه رياست آن با رييس جمهور است. در معناي عام
مترادف با «حكومت» است و شامل كليهي قواي سهگانه ميشود كه داراي يك صفت بارز به نام «حاكميت» و سلطه در روابط داخلي و بينالمللي است.
شخصيت حقوقي دولت
دولت چه به معناي خاص و چه به معناي عام داراي شخصيت حقوقي است يعني داراي وجود اعتباري و صلاحيتهاي ويژهاي جدا و مستقل از اعضا و مديران آن است. شخصيت
حقوقي دولت ميباشد.
مادهي 588:
«شخص حقوقي ميتواند داراي كليهي حقوق و تكاليفي شود كه قانون براي افراد قايل است مگر حقوق و وظايفي كه بالطبيعه فقط انسان ممكن است داراي آن باشد
مملكت است».
در هر كشور حرف آخر را دولت ميزند. همين سلطهي نهايي را كه همراه با صلاحيت در تمام زمينهها باشد «حاكميت» ميگويند. هر نهادي كه نتواند چنين سلطهاي داشته باشد دولت
محدود به فرامين پروردگار است و نميتواند از آن تجاوز كند.
برخي حاكميت ملي را خطرناك شمردهاند زيرا از اينكه دولتها بطور نامحدود قدرتمند شوند نگران هستند و معتقدند بايد مفهوم «دولت خدمتگزار» جانشين «دولت حاكم» گردد. زيرا
دولت خدمتگزار خود را مسئول ميبيند اما از دولت حاكم و برتري طلب انتظاري جز فرماندهي نميرود.
حق اين است كه يكسري اصول عالي و محترم، حاكميت دولتها را مقيد و محدود كند مثل اصول مذهبي، اخلاقي، فطري، بشري و… و دنيا نيز بدين سمت پيش ميرود كه اخلاق
جهاني به هيچ دولتي اجازه نميدهد كه در پناه «حاكميت» بر انسان ستم كند.{pagebreak}
دولت و اخلاق و مذهب
از لحاظ اخلاق و مذهب دولتها سه گروهند: گروه اول مقيد به اخلاق و مذهب ميباشند مثل حكومتهاي اسلامي يا مسيحي. اصل 4 قانون اساسي در اين زمينه مقرر ميدارد:
اخلاقي.
دولت و حقوق
دولت مفهومي حقوقي است. از طرفي دولت بر حقوق تكيه دارد و حقوق وظايف آن را تعيين ميكند و از طرفي مبناي مستقيم حقوق دولت است و منبع آفرينش قواعد حقوقي است.
پايبند باشند.
خلاصه کتاب مقدمه علم حقوق قسمت چهارم
اوصاف قواعد حقوقي
تعداد اوصاف قواعد حقوقي
1. الزامي بودن قواعد حقوقي: براي اينكه حقوق به هدف خود يعني استقرار نظم و عدالت برسد بايد قواعد آن اجباري باشد. قانوني كه همراه با تكليف و اجبار نباشد، جنبهي حقوقي
قواعد در صورتي اعمال ميشوند كه اشخاص در قراردادهاي خصوصي خود راه حل ديگري را انتخاب نكرده باشند كه به اين دسته «قواعد تكميلي يا تفسيري» ميگويند.
با اين حال نميتوان «الزامآور بودن» را معيار تشخيص و داوري بين قواعد اخلاقي، مذهبي و حقوقي قرار داد. به عبارتي الزامآور بودن خاص قواعد حقوقي نيست بلكه ساير قواعد هم
ممكن است داراي الزام باشند.
2. قواعد حقوقي داراي ضمانت اجراست: قاعدهاي كه اجراي آن را دولت تضمين نكرده باشد، قاعدهي حقوقي نيست. زيرا در غير اينصورت هر كسي ميتواند نقض تعهد و تكليف
قانون اساسي براي قوهي مجريه مقرر كرده است داراي ضمانت اجراي مستقيم و موثر نيست. هر چند برخي گفتهاند مسئوليت سياسي ماموران دولت ضمانت اجرا محسوب ميشود.
وسايل اجبار قواعد حقوقي متفاوت است. رايجترين و سادهترين آنها «مجازات» است. مجازت ممكن است بدني باشد مثل اعدام، حبس و… ممكن است مالي باشد مثل غرامت،
كسي كه به ديگري ضرر وارد كرده باشد مسئوليت جبران خسارات وارده را دارد.
3. كلي بودن قواعد حقوقي: يعني اينكه قواعد حقوقي بايد به گونهاي وضع شوند كه فقط نسبت به افراد خاصي اعمال نشود بلكه نسبت به هر شخصي كه در موقعيت مزبور قرار گيرد
است مطلب فوق بدست ميآيد.
4. حقوق نظامي اجتماعي است: يعني هدف حقوق تنظيم روابط اجتماعي است. حقوق خصوصيات فردي انسان را مد نظر قرار نداده است و در برخي موارد هم كه به اخلاق انسان
پرداخته است به دليل اين است كه اخلاق مزبور در رفتار اجتماعي بسيار موثر بوده است مثل حسن نيست افراد.
تعريف قاعدهي حقوقي
با توجه به اوصاف فوق، قاعدهي حقوقي «قاعدهاي كلي و الزامآور است كه به منظور ايجاد نظم و استقرار عدالت بر زندگي اجتماعي انسان حكومت ميكند اجراي آن از طرف دولت