رازهای پنهان کف دست قسمت دوم

رازهای پنهان کف دست قسمت دوم

رازهای پنهان کف دست قسمت دوم

 

 

رازهای پنهان در کف دستانمان

این کتاب در حال چاپ میباشد بخشهایی از مقدمه

 

………این مقدمه طولانی را با داستان ماری انتونت به پایان می رسانم که بسیار جالب و اموزنده است و در عین حال واقعیتی

تاریخی است.

وقتی ماری انتوانت دختر پادشاه و ملکه اتریش به ازدواج هانری دوم پادشاه فرانسه درآمد عروس را با تشریفات زیاد از اتریش به

فرانسه آوردند .

در آنوقت لوی شانزدهم ولیعهد فرانسه بود و بیش از بیست سال نداشت .

در دروازه من مارتر که برای فرود آمدن ملکه جدید آنجا را زینت کرده بودند ، ملکه ماری انتوانت از کالسکه مجلل سلطنتی پیاده

شد خدمتکاران و پیشخدمتها اطراف او را گرفته بودند در این حال زن فالگیری خود را بین جمعیت انداخت و پاهای ملکه را بوسید .

ماری انتوانت که دوشیزه ای جوان و با نشاط بود باخنده پرسید :ای زن تو چه می خواهی ؟ازهای

پیشخدمتها خواستند زن فالگیر را دور کنند اما ملکه با دست اشاره کرد با او کاری نداشته باشند زن فالگیر گفت :

شما خیلی زیبا هستید ، قدم شما را به فرانسه تبریک می گویم .

ماری انتوانت خندید و گفت همین را می خواستید بگوئید .

-من زن فالگیری هستم اجازه بدهید کف دست شما را ببینم .

ملکه پرسید آیا می توانید سرنوشت مرا بگوئید ؟

-جواب داد هر چه بخواهید می گویم ، اما سعی می کنم راست بگویم .

ملکه دست خود را در اختیار او گذاشت و منتظر ماند ببیند این زن چه می گوید مرتباً می خندید و به شوهر جوان خود گفت :

به او نگاه کن این زن چه چشمانی دارد.از چشمان او می ترسید ؟نه نمی ترسم اما مثل جادوگرها می ماند .

بعد از لحظه ای زن فالگیر دست ملکه را رها کردو بنای گریه را گذاشت .ماری پرسید چرا گریه می کنی ؟

زن فالگیر با دامن کثیف لباس خود چشمانش را که پر از اشک شده بود خشک کرد و گفت اوه شما چه دست شلوغی دارید؟

یعنی چه ؟

نگاه کنید خطوط دست شماچقدر زیاد شلوغ و درهم است

خوب از آن چه می فهمید ؟

بعد رو به شوهر جوانش کرد و گفت نگفتم که این زن مثل جادوگرها می ماند .

دراین حال زن جادوگر از مقابل ملکه دور شد ، پیشخدمتها به فرمان ملکه او را برگرداندند و ماری پرسید پس چرا حرفی نزدی ؟تو

می گفتی فالگیر هستی .

زن فالگیر نگاهی به چهره ملکه انداخت و گفت :

افسوس که نمی توانم چیزی بگویم .

ماری با صدای بلند خندید و باز پرسید مگر چه می خواستی بگوئی؟ فالگیر جواب داد :

می دانید من فرانسوی هستم و به کشور خود علاقه دارم اما آنچه را که در دست شما دیدم مرا آنقدر متأسف کرد نمی توانم

چیزی بگویم !

ماری کنجکاو شد نگاهی به لوئی انداخت و گفت :

هانری این زن چه می گوید ؟ من خیلی می ترسم .

فرمان می دهم بیرونش کنند .

ماری با دست اشاره نمود و گفت نه باید او حرف بزند ،من احساس می کنم که می ترسم پیشخدمتها زن فالگیر را برگرداندند و

ملکه به او گفت :

ببین این کیسه پر از اشرفی طلا است اگر حرف بزنی این کیسه طلا را به تو می دهم اما اگر حرف نزنی دستور می دهم تو را

مجازات کنند .

فالگیر باز هم در حالیکه می گریست گفت :

نه علیا حضرتا اجازه بدهید مرخص شوم زیرا نمی توانم چیزی بگویم .

موضوع اهمیت پیدا کرد ، وزیر جنگ عقیده داشت که جادوگر را دستگیر کند اما ملکه به چادر خود رفت و دستور داد فالگیر را

بیاورند .

زن فالگیر رنگی پریده داشت دست و پایش می لرزید بپای ملکه افتاد و تقاضا می کرد که مرخصش کنند .

برای چه حرف نمی زنی ؟ می ترسم .

از چه چیز می ترسی ؟ می ترسم بگویم آخر شما ملکه زیبائی هستید ، چشمان شما مثل دریا آبی است اما افسوس!افسوس

که چه ؟

افسوس که شما زندگی پرماجرائی دارید ! چه زندگی ؟ اگر چیزی می دانی بگو قول می دهم به تو پول بدهم و اجازه نخواهم

داد کسی به تو صدمه بزند .

قول می دهید مرا مرخص کنید ؟ قول می دهم .

زن فالگیر باوحشت به چشمان ملکه نگاه کرد و گفت :

اوه چه جوابی در انتظار شماست ،شما را می کشند، سرشمارا قطع می کنند.ملکه فریادی کشید و بیهوش شد.

وقتی همه وارد شدند ملکه را بیهوش دیدند و زن فالگیر گریه می کرد .

اما ملکه زود چشمان خود را گشود و فرمان داد یک کیسه طلا به او بدهید و بگذارید برود البته فرمان او را اجرا کردند ، اما ماری آ

نتوانت تا مدتها وحشت زده بود ماجرا را برای شوهرش گفت لوئی به او خندید و می گفت اینها دروغ است پس چرا اجازه دادی ا

ین زن برود ؟ نه فایده ندارد از کشتن او سرنوشت من عوض نمی شود.

البته ماری انتوانت این خاطره را بعدها فراموش کرد زندگی مجللی در دربار برای خود فراهم ساخت و چنان در شادی و خوشی

فرو رفته بود که پیش گوئی زن فالگیر را از یاد برد .

لوئی شانزدهم به سلطنت رسید ، در سال ۱۷۸۹ انقلاب فرانسه سرتاسر فرانسه را لرزاند مردم به کاخ تویلری حمله کردند ،

پادشاه و ملکه به اتریش فرار کردند اما در وارن دستگیر و به فرانسه برگشت و به طوری که می دانیم ابتدا لوئی شانزدهم و بعد

از آن ماری انتوانت را گیوتین کردند.

می گویند در تمام این مدت مادر ماری انتوانت ، ماری ترز همیشه به دخترش می نوشت چرا از خواب بیدار نمی شوی هوشیار

شو .

اما او وقتی هوشیار شد که دید از پله های گیوتین بالا می رود ، در آنوقت بود که پیش بینی زن فالگیر را به یاد آورد و به جلاد

گفت :

من از بیست سال پیش می دانستم بروید به فالگیر بگوئید : تو راست می گفتی ولی من در این مدت بیست سال در خواب بودم

و اکنون از خواب بیدار شدم.

این یکی از علائم مشخص دستهای شلوغ و درهم است .

شاید تذکر این واقعیت تلخ و تاریخی برایتان جالب و البته بسیار پند اموز بود. پس این کتاب را به دقت بخوانید تا لااقل خود را بهتر

بشناسیم و از تفسیرهای کف دستمان درس بگیریم و بهره ببریم شاید در این جا باید به عنوان حسن ختام این مطلب را هم

بگویم خودشناسی برای خدا شناسی و این اولین گام برای دیگر شناسی بسیار لازم باشد……..

مطلب امروز از نویسنده و محققی است فرانسوی که در سال ۱۸۸۶ با نام ، رنه ژان ماری گنون ، در حومه پاریس متولد شد و در سال ۱۹۵۱ با

نام ، عبدالواحد یحیی ، در مصر فوت نمود .

دلایل عمیق گرایش رنه گنون به سیر و سلوک اسلامی همواره برای هموطنانش مبهم ماند وتغییر مذهب او موجب شگفتی جهان غرب شد .

مطلب امروز گرفته شده از فصلی از یکی از کتابهای او به نام ، اسلام و تائوئیسم ، است . فصلی با نام : نگرشی بر کف دست .

« … بطن علوم سنتی برای غربیان غریب و دور از ذهن است و درک طبیعت حقیقی این علوم برای ایشان دشوار می باشد . امروزه اکثر علوم

سنتی برای غربیان کاملا از دست رفته اند و از بقیه این علوم جز تفاله ای بی شکل و مسخ شده چیزی باقی نمانده است تا آنجا که به سطح

دستورالعملهای تجربی و ” فن پیشگویی ” تنزل یافته اند و مسلما فاقد هرگونه ارزش اعتقادی هستند .

با یک مثال می کوشیم تا دور بودن برداشت غربی های کنونی را از واقعیت نشان دهیم . از اینرو اشاره ای چند به اسرار کف دست ( علم الکف

) در حکمت باطنی اسلام می کنیم .

اسرار کف دست هرچند برای کسانی که هیچ اطلاعی از این علم ندارند ، شگفت جلوه خواهد کرد ، در شکل اسلامی اش مستقیما به ، علم

الاسماء ، وابسته است . قرارگیری خطوط اصلی در کف دست چپ شکل عدد ۸۱ را می سازد و در کف دست راست ۱۸ را که مجموع آنها ۹۹

یعنی مجموع اسماء الهی است …. و نام الله را پنج انگشت هر دست می سازد : بدین ترتیب که انگشت کوچک الف ، انگشت دوم لام ،

انگشت میانی و انگشت اشاره لام دوم ، و انگشت شست ه را می سازد و استفاده از شکل دست در مراسم و سنن اسلامی به عنوان یک

سمبول که در همه کشورهای اسلامی به کار می رود از اینجا ناشی می شود ….

…. در کتاب ایوب باب سی و هفتم آمده است : دست هر انسان را مختوم می سازد ، تا جمیع مردمان اعمال او را بدانند . که به اعتقاد ما این

مطلب بی ارتباط با نقش اساسی دست در آئین های تبرک و تقدس نیست …. از سوی دیگر رابطه بین بخش های مختلف دست با ستارگان و

کواکب عموما شناخته شده و در کف شناسی غربی نیز موجود است ، اما در حالی که کف شناس غربی در آن جز علائم قراردادی چیزی نمی

بیند ، در علم الکف پیوندی واقعی بین کف شناسی و ستاره شناسی وجود دارد ….

مطالعه دست چپ طبیعت فرد را نشان می دهد ، یعنی مجموعه تمایلات توانایی ها و استعدادها و در واقع شخصیت مادرزادی او را به ما می

نمایاند . اما آنچه را که اکتسابی است در دست راست می یابیم که خطوط آن دائما در تغییرند …. اری این اشارات مختصر نشان می دهد که

چگونه یک دانش سنتی نظام یافته کاملا به اصول اعتقادی یک دکترین وابسته و پیوسته است

 

 

مطالعات بیشتر:

 

رازهای پنهان کف دست

نویسنده  مازیار میر مشاور و تحلیلگر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *