زبان بدن فیلم چشمان بازِ بسته Eyes Wide Shut

زبان بدن فیلم چشمان بازِ بسته Eyes Wide Shut

 

زبان بدن فیلم چشمان بازِ بسته

جمع اوری و تنظیم دکتر مازیار میر

 

شاهکار استنلی کوبریک یک فیلم ساز و کارگردان  متفاوت و تاثیرگذار و  خارق العاده است

چشمان کاملاً بسته یا چشمان بازِ بسته یا Eyes Wide Shut

نوشته خرداد 1389به روز رسانی جمعه 12 آذر 1400

نوشته دکتر مازیار میر محقق و پژوهشگر

#مازیارمیر

بازدید ها: 139748

#آموزش_بدون_پاورپوینت

 

tell : 09198718767

mazyarmir.com@gmail.com

https://www.aparat.com/mazyarmir

https://www.aparat.com/zabane_badan

https://t.me/Iranian_leadership_school

https://www.instagram.com/mazyare_mir

https://www.instagram.com/mazyare.mir

https://www.linkedin.com/in/mazyarmir

به عقیده “کارِن دی هافمن

 

چشمان کاملا بسته فیلمی وجودی درباره سرشت انسانی، جنسیت، وفاداری زناشویی، ماهیت و اهمیت انتخاب کوتاه و

میان مدت و حتی ابدی است.

مازیارمیر معتقد است :

داستان کوبریک به نوعی افشاگری آئیین و فرقه مرموز فراماسونری است . فر اماسونری  قدمتی  هزاران ساله دارد و 

اعضای ان در

سطوح  بالا برای اثبات خود باید دست به اقداماتی حیوانی و جنون آمیز بزنند که در این فیلم به وضوح رد پای آن به

چشم می خورد.

باید اذعان کنم که شما در پایان فیلم اگر خوب دقت نکرده باشید هیچ ندیده و نفهمیده اید چرا که داستان و معنی و

مفهوم فیلم و حتی استعاره های

فیلم دقیقا چیز دیگری است اری دقیقا چیز دیگری است

 

 

درباره این فیلم مرموز و بد شگون

فیلم پس از مرگ کوبریک در سال ۱۹۹۹ اکران عمومی شد. قبل از نمایش عمومی در آمریکا به دلیل صحنه‌های عریان در

فیلم با سانسور و مخالفت

گسترده ای مواجه شد. کوبریک این فیلم را بهترین فیلم عمرش می دانست. این فیلم بر اساس رمان داستان رویا، اثر

آرتور شنیتزلر که از دوستان فروید

بود ساخته شد. بودجه فیلم ۶۵ میلیون دلار بود. ساخت فیلم بیش از سه سال طول کشید (کوبریک در یک پلان بیشتر از

هفتاد بار به تام کروز کات داده

است).

 

فیلمی به کارگردانی استنلی کوبریک محصول سال ۱۹۹۹ است. فیلم پس از مرگ مشکوک استنلی کوبریک در سال ۱۹۹۹ اکران عمومی

شد.

چشمان بازِ بسته قبل از

نمایش عمومی در آمریکا به دلیل افشا گری های علنی علیه فرقه مرموز فراماسونری با سانسور بسیار گسترده ای روبرو شد. به شخصه

این فیلم مرا متوقف نمود

فیلمی متفاوت با لایه پنهان های متعدد و متضاد. فیلم کوبریک صرف نظر از خاص بودن دارای نقاط بسیار ویژه و خاصی بود که عوام

فدرت درک و فهم ان را ندارند من این

فیلم را چندین و چند بار دیدم .

کوبریک در فیلمی که او را به گفته بسیاری در نهایت به کام مرگ فرستاد با کمک زبان بدن و تلفیق آن با نور رنگ و سایر المانهای دیگر

ترکیبی بدیع و جدید بوجود آورده

بود که برای اولین بار در دنیای سینما برای یک استراتزی کاملا محرمانه و افشاگرانانه مورد استفاده قرار گرفت.

 

کمتر کسی است که به سینما علاقه مند باشد و فیلم «چشمان باز بسته» (Eyes Wide Shut) آخرین ساخته «استنلی کوبریک»

(Stanley Kubrick) را ندیده باشد.

تعریف ها و تمجیدها از فیلم بسیار است؛ عده ای آن را شروع دوباره ای در درام پردازی سینما دانسته اند و بسیاری هم معانی و

مفاهیم بسیاری از آن استخراج کرده

اند اما با وجود این همه نقد و بررسی، هنوز بسیاری از رازهای این فیلم [حداقل در ایران] باز نشده باقی مانده.

مثلا نام فیلم دلالت بر چه چیز دارد؟ «چشمان باز بسته» یعنی چه؟ چطور یک درام خانوادگی با گسستی ناگهانی در قصه، به صحنه ای

غریب و غیرمتعارف یعنی

میهمانی پیوند می خورد و از دل این پیوند چه مفهومی قرار است استخراج شود؟

 

 

\"رازگشایی

 

چرا بعضی صحنه ها در فیلم زیادی به نظر می رسد؟

مثلا با حذف صحنه تنه خوردن «بیل» – با بازی تام کروز – از چند جوان در خیابان، چه لطمه ای به قصه فیلم میخورد؟

واقعیت این است که نقدها و نظرهای بسیاری در پاسخ به این سوال ها تاکنون مطرح شده که بسیاری از آنها را خوانده ایم. مثلا کسی «چشمان باز بسته» را رسمی

در انجمن های فراماسونری دانسته و کسی دیگر آن را «چشمان کاملا بسته» ترجمه کرده تا مشکل حل شود اما تنوع این پاسخ ها نشان می دهد که جواب باید در

جای دیگری باشد.

پیشنهاد اساسی من این است که به منبع کار رجوع کنیم؛

به داستانی که کوبریک آن را دستمایه فیلمش قرار داده و اتفاقا به فارسی هم ترجمه شده است؛ کتاب «بازی در سپیده دم و رویا» نوشته «آرتور شنیتسلر» و با ترجمه

«علی اصغر حدادی» که نشر نیلوفر آن را منتشر کرده.

این کتاب ترجمه دو داستان مهم از شنیتسلر، دکتر، داستان نویس و نمایشنامه نویس شهیر آلمان در اواخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم میلادی است که داستان

«رویا»ی او با نام «چشمان باز بسته» توسط کوبریک به فیلم تبدیل شد.

اگر واقعا علاقمند به دانستن جواب سوال های بالا هستید، باور کنید که با خواندن همین داستان، به راحتی به جواب همه این سوال ها خواهید رسید.

با هم مروری تیتروار بر قصه این کتاب و چیزی که کوبریک از آن استخراج کرده می اندازیم تا موضوع بهتر دست تان بیاید.

 

\"رازگشایی

پیش به سوی مرگ

داستان «رویا»، صحنه میهمانی اول فیلم کوبریک را ندارد. قصه از شب اعتراف «آلبرتینه» شروع می شود؛ همان کسی که در فیلم کوبریک با نام «آلیس» او را می

شناسیم شاید دقیقا انتخاب نام آلیس بی ربط به آلیس در سرزمین عجایب نباشد و «نیکول کیدمن» هم نقش  همسر تام کروز  را بازی می کند.

او همچون فیلم، به شوهرش «فریدولین» که همان «بیل» فیلم کوبریک باشد اعتراف می کند که در تعطیلات دانمارک مجذوب مرد دیگری بوده. البته فریدولین هم اعتراف می کند که در همان سفر و در کنار ساحل، مجذوب دختری ۱۵ ساله شده است؛ نکته ای که در فیلم نیست.

آلبرتینه شنیتسلر برخلاف آلیس کوبریک، اعتراف دیگری هم می کند؛ این که می توانسته جای فریدولین هر کس دیگری برای ازدواج با او باشد و تنها یک اتفاق یعنی

حضور فریدولین در باغ و زیر پنجره باعث شده تا این ازدواج صورت گیرد. این کار فریدولین در اصل به نوعی همان نمای نمادین و آغازین فیلم کوبریک است که آلیس پشت

به دوربین کاملا عریان می شود.

فریدولین شنیتسلر هم همچون بیل کوبریک، به شدت از اعتراف همسرش ناراحت می شود و مانند فیلم به بستر مرد مرده ای می رود و همچون فیلم با اعتراف

عاشقانه دختر مرد مرده به خودش مواجه می شود.

او از خانه که بیرون می آید و پیش از آن که درست مانند بیل کوبریک از جوانان تنه بخورد، به مرگ می اندیشد. نکته درست همین جاست؛ در همین فکر به مرگ.

 

\"رازگشایی

در فیلم، بیل از جوانان تنه می خورد و به راه خود می رود اما در کتاب، پیش از تنه خوردن، او از زنده بودن خود خوشحال است و با خود فکر می کند که با توجه به قرائن (چون پزشک است) مدت زیاد دیگری هم زنده خواهد ماند. اینجاست که وقتی تنه می خورد و از دعوا با آنها اجتناب می کند، با خودش اینطور می گوید که احتمال داشته در درگیری، جایی از بدنش ناکار می شده و حتی به مرگ او ختم می شده.

پس از حاضر شدن بر بالین مرد مرده، این دومین بار است که او پس از اعتراف همسرش با مرگ روبرو می شود؛ چیزی که به هیچ وجه در فیلم مشخص نیست و کوبریک نتوانسته آن را به مخاطب نشان دهد.

روند حرکت فریدولین به سوی مرگ، مانند فیلم است. برخورد با دختر فاحشه ای که بیماری مقاربتی دارد، رفتن به میهمانی اشراف زاده ها و محاکمه اش توسط اعضای آن میهمانی، دنبال کردن قضیه میهمانی و سپس اعترافش به همسر، که پایان بخش و نجات دهنده اوست. اما چرا اعتراف نجات دهنده اوست؟ باید پیش از این، روی میهمانی اشراف زاده ها بیشتر تأمل کنیم.

میهمانی مرگ

فریدولین یا همان بیل، آدرس و رمز عبور میهمانی را از دوست قدیمی اش می گیرد. «ناختیگال» در داستان شنیتسلر، مانند «نیک» در فیلم کوبریک، از دوستان دوران دانشجویی اوست؛ کسی که خلاف فیلم با آن شخصیت حرف گوش کن و آرامش، جوانی است شاد و پر جنب و جوش که در دانشگاه هم آرام و قرار نداشته و در دوران دانشجویی اش با مشت به صورت رییس دانشگاه زده.
اینجاست که فرق بین شخصیت پردازی فیلم و داستان کاملا نمود پیدا می کند. واقعا هم رفتن به چنین میهمانی های عجیبی، کار شخصیتی جسور است نه آرام و متین.

به هر صورت، فریدولین به میهمانی می رود، البته نه میهمانی عجیبی که بیل در فیلم کوبریک می رود. جایی می رود که زنان نقاب زده در وسط صحنه می رقصند و مردان با ردا و نقاب پس از تماشا، ناگهان به سوی آنها حمله ور می شوند. نه خبر از ورد و دعا هست و نه خبری از انجمن فراماسوسنری. میهمانی داستان «رویا» به تمام معنا میهمانی شهوت است نه مراسمی با آیین های عجیب.

نکته دوم چگونگی اقتباس کوبریک از داستان، در همین بخش نهفته است. فریدولین برای آن که اعتراف همسرش را جبران کند، می خواهد با خیانت به او، انتقام بگیرد؛ برای همین هم وارد خانه فاحشه می شود و به همین دلیل هم به میهمانی می آید اما در فیلم به چه دلیل می آید؟ آیا حرفی از انتقام زده می شود؟ به نظر می آید کوبریک این مسئله را هم ناگفته گذاشته و تنها با استعاره و نماد آن را بیان کرده است نه با قصه پردازی.

 

\"رازگشایی

به نمونه های دیگری بپردازیم و بعد خواندن و جواب گرفتن را به خودتان وامی گذارم. نام رمز ورود به خانه در داستان شنیتسلر، «دانمارک» است و در فیلم کوبریک «فیلدلیو». دانمارک از قضا همانجایی است که زن در اعتراف خود به آن اشاره کرده اما نام «فیدلیو» یادآور اپرای مشهور بتهوون است در رثای آزادی زندانیان سیاسی؛ این اپرا از فداکاری یک زن برای فراری دادن شوهرش از زندان می گوید و احتمالا در فیلم اشاره است به اعتراف آلیس برای شروع یک زندگی بهتر.

مردانی که در لباسفروشی قصد عشق بازی با دختر لباس فروش را دارند، در کتاب لباس قاضی ها را بر تن دارند که نشانه ای است از محاکمه ای که در انتظار فریدولین است اما در فیلم زن نما و گریم شده اند که احتمالا باز هم بر صحنه میهمانی عجیب و غریب فیلم کوبریک دلالت دارد.

در فیلم کوبریک، پس از لو رفتن بیل در میهمانی، او را به اتاقی راهنمایی می کنند و آنجا دادگاهی برپا می شود اما در داستان سنیتسلر، درست در وسط مهمانی و ناگهانی او را گیر می اندازند و تمام شرکت کنندگان در جشن دورش را می گیرند و دادگاه شروع می شود؛ انگار بازی تازه ای پیدا کرده اند.

در کتاب، پس از بخشیدن فریدولین، او را در خیابانی رها می کنند و مردی با دیدن او وحشت زده می گریزد. فریدولین متوجه می شود که هنوز ردا را بر تن و نقاب بر صورت دارد و شبیه مرگ شده است. این استعاره زیبایی است از مفهوم اصلی داستان که رفتن تدریجی فریدولین به سوی مرگ است؛ صحنه ای که در فیلم نیست.

خوابی که آلیس درباره بیل می بیند با خوابی که آلبرتینه درباره فریدولین می بیند، تفاوت های بسیاری دارد. در خواب آلیس فیلم کوبریک، تنها موضوع خیانت به بیل مطرح می شود و رفتن به یک میهمانی غریب، اما در خواب آلبرتینه شنیتسلر، تا مرگ فریدولین پیش می رویم که تم اصلی داستان است.

ماجرای زنی که در میهمانی خود را فدای فریدولین یا همان بیل می کند هم بسیار خواندنی است. در فیلم، این زن ناگهان ظاهر می شود و بیل را نجات می دهد و سپس بیل ناگهان به مرگش پی می برد. در داستان شنیتسلر اما، زن از خونی که قبلا در این میهمانی ریخته شده می گوید و این که دوست ندارد دوباره تکرار شود. پیدا کردن جنازه او توسط فریدولین هم به خاطر شباهتی است که فریدولین از نحوه ورود و خروج او به هتل در روزنامه می خواند و درست شبیه همان چیزی است که در هتلی دیگر در باره دوستش ناختیگال یا همان نیک فیلم شنیده اما در فیلم مشخص نیست که چرا بیل ناگهان درمی یابد که این زن کشته شده همان زن ناجی می تواند باشد.

صحنه اعتراف به همسر و شنیدن حرف های آلبرتینه، آخرین بخش های داستان و فیلم است. داستان شنیتسلر با جمله «روز نو آغاز شد» تمام می شود و فیلم با خرید کریسمس که نماد رسیدن به سال نوست.

\"رازگشایی

داستان شنیتسلر، گریزهایی هم به رمان «مادام بواری» نوشته «گوستاو فلوبر» دارد؛ داستانی از همسر یک دکتر که در جستجوی عشق به خیانت روی می آورد و به دلیل عدم جرأت در اعتراف و لو رفتن خیانت هایش، خود را می کشد؛ کاری که آلبرتینه و آلیس در ابتدا انجام می دهند و فریدولین و بیل در انتها جرأت آن را پیدا می کنند.

هنوز احتمالا سوال های زیادی درباره فیلم از خود دارید. مثلا چرایی وجود صحنه میهمانی اول در فیلم کوبریک که در داستان نیست. همانجایی که پیش از اعتراف همسر، بیل زنی را از مرگ نجات می دهد و اتفاقا نکته دوباره در همین مرگ است.

از این دست موارد برای کشف زیاد است و باید خودتان حتما داستان را بخوانید و بدانید چرا مثلا اعتراف به همسر تنها راه نجات فریدولین و بیل از این مخمصه بوده است.

اما برسیم به نام فیلم؛ «چشمان باز بسته». با خواندن داستان کاملا روشن است که چشمان باز بسته یعنی خواب دیدن. یعنی رویا؛ که نام داستان است. به خصوص که فریدولین در انتها به همسرش می گوید که اصلا نمی تواند بداند که همه این ماجراها خواب بوده یا او واقعا آنها را از سر گذرانده. راست هم می گوید؛ هیچ یک از کسانی که با او بوده اند وجود ندارند تا به واقعیت داشتن آن شهادت دهند. درست خلاف فیلم که صاحب میهمانی اول فیلم یعنی دوست بیل، به او تمام جریان را می گوید و کاملا مشخص می شود که رویایی در کار نبوده.

بنابراین اصل مهم دیگر قصه شنیتسلر یعنی رویا هم در فیلم کوبریک نیست. آیا کوبریک اقتباس خوبی از داستان شنیتسلر انجام داده؟ این را باید بعد از خواندن داستان، خودتان دریابید.

 

 


فیلم چشمان کاملا بسته استنلی کوبریک با همان چشمان باز بسته با بازی تام کروز و نیکول کیدمن محصول سال ۱۹۹۹ و از شاهکارهای تاریخ سینما می باشد. در این مقاله به بررسی عمیق ولی خلاصه بخشهای مختلف فیلم پرداخته ایم.

چشمان بازبسته، فیلمی اگزیستانسیالیستی درباره ی طبیعت و فطرت انسان، روابط جنسی و وفاداری در زندگی زناشویی و ماهیت و اهمیت انتخاب است. این یکی از فیلمهای خوش بینانه ی استنلی کوبریک است. آداب و مهملات زندگی که اغلب اثرات بی حس و کرخت کننده بر شخصیت های اصلی در فیلم های دیگر کوبریک داشته، در اینجا به صورت مثبت عمل کرده است. فرصت هایی برای آگاهی و نه ابهام و تاریک کردن ارائه میدهد. گرچه بیل هارفورد (تام کروز) و آلیس هارفورد (نیکول کیدمن) در معرض تمام مشکلات شرایط انسانی هستند که به وفور در فیلم های قبلی کوبریک دیده می شود، در چشمان بازبسته قهرمانان به واقعیت خود بینا هستند و در نتیجه قادرند، انتخاب آگا