اصول متقاعدسازی و اقناع مخاطب در مذاکره

اصول متقاعدسازی و اقناع مخاطب در مذاکره

اصول متقاعدسازی و اقناع مخاطب در مذاکره

 

به نظر می رسد بهترین قسمت آموزش مذاکره طی سه دهه آموزش اصول و فنون مذاکره برای مدیران و رهبران اقتصادی و فعالان اقتصادی تا دانشجویان جدید الورود همه و همه

یک مورد است شیوه های متقاعد سازی…..و دیگر هیچ… قبل از شروع این بحث بهتر است کتبی که در این رابطه پیوسطه توصیه می کنم را بهتر و هرچه بیشتر معرفی کنم :

 

با توجه به اینکه همه‌ی ما کمابیش تصویری ذهنی از مهارت متقاعدسازی داریم، احتمالاً منطقی می‌دانید که مستقیماً و بدون نیاز به معرفی، وارد بحث آموزش متقاعدسازی شویم.

اما با توجه به اینکه در ذهن بسیاری از ما متقاعدسازی بیشتر با مذاکره گره خورده و حتی در مذاکره هم، بیشتر به عنوان یکی از زیرمجموعه‌های مهارت فروش در نظر گرفته می‌شود،

مناسب دیدیم ابتدا کاربردهای متقاعدسازی را مرور کنیم تا دوستان متممی بتوانند در مورد نیاز به این مهارت تصمیم بگیرند.

خلاصه کتاب مجمع الجزایر گولاگ نوشته الکساندر سولژنستین

تعریف متقاعدسازی در ذهن شما چیست؟

کم نیستند کسانی که بار معنایی متقاعدسازی در ذهن آنها منفی است.

این‌گونه افراد جنبه‌هایی از فریب، خودخواهی یا سوء استفاده از دیگران و یا در حالت ملایم‌تر منفعت طلبی نامتعارف را در متقاعدسازی می‌بینند.

اما متقاعدسازی به شکلی که ما در متمم در نظر داریم، کلی‌تر و عمیق‌تر است.

 

در نگاه اول، ممکن است بسیاری از ما احساس کنیم، امروز بیش از هر زمان دیگری می‌توانیم حرف‌مان را به گوش هر کسی که می‌خواهیم برسانیم.

ارسال یک ایمیل یا پیامک برای مدیر ارشد سازمان که زمانی دیدن او هم دشوار بود، بسیار ساده شده است.

حرف زدن با مردم و اظهار نظر در زمینه رویدادهای اجتماعی و فرهنگی سیاسی از هر زمان دیگری ساده‌تر به نظر می‌رسد.

اما یک نکته را هم فراموش نکنیم.

وقتی همه می‌توانند حرف بزنند، شنیده شدن از هر زمان دیگری دشوارتر است.

حتی اگر شنیده شدن هم امکان‌پذیر باشد، تاثیرگذاری حرف‌ها دیگر به اندازه‌ی گذشته نخواهد بود.

بنابراین، می‌توانیم مهارت متقاعدسازی را به عنوان ابزاری برای دیده و شنیده شدن در زمینه‌های مختلف شخصی و شغلی در نظر بگیریم.

خلاصه کتابخلاصه کتاب استراتژیک هنر جنگ اثر سان تزو

متقاعد کردن دیگران در سه سطح اتفاق می‌افتد

متقاعدسازی می‌تواند در سه سطح متفاوت کارکرد داشته باشد.

اگر این سه سطح متقاعدسازی را بشناسیم و در خاطر داشته باشیم، انتظارهای ما از این مهارت، معقول‌ترو بامعناتر خواهد بود.

سطح اول: کاهش مقاومت

نباید انتظار داشته باشیم که همواره بتوانیم با متقاعدسازی، نظر دیگران را تغییر دهیم.

یکی از دستاوردهای متقاعدسازی می‌تواند کاهش مقاومت دیگران در برابر دیدگاه ما باشد.

فرض کنید مدیر یا همکار یا همسر یا یکی از دیگر اعضای خانواده با یکی از تصمیم‌های شما مخالف است و تاکید دارد که شما تصمیم نادرستی گرفته‌اید (یا خواهید گرفت).

اگر شما بر این باور هستید که تصمیم‌تان درست است، ممکن است مهارت متقاعدسازی حداکثر در این حد کمک کند که اطرافیان و نزدیکان، حاضر شوند مسئولیت تصمیم را بر

عهده‌ی خودتان بگذارند. همین هم، یک قدرت ارزشمند و مهم است و قطعاً مثالی از متقاعدسازی محسوب می‌شود.

سطح دوم: متابعت و پذیرش بیرونی

دستاورد دیگر متقاعدسازی می‌تواند متابعت و پذیرش بیرونی باشد.

به این معنا که طرف مقابل، حرف شما را قبول می‌کند و خواسته‌ی شما را هم می‌پذیرد و حتی به شما در انجام هدف‌تان کمک می‌کند، اما در درون خود با تصمیم یا نظر یا خواسته‌ی

شما مخالف است یا حداقل آن را نپذیرفته است.

در بحث رفتار سازمانی، بسیاری از متابعت‌ها و پیروی‌های کارکنان از مدیران در این گروه قرار می‌گیرند.

قرار نیست مدیر یا والدین، بتوانند همکاران یا فرزندان را از صمیم قلب نسبت به یک موضوع قانع کنند.

در بسیاری از موارد، همین که رفتار مورد نظر تغییر کند یا در راستای خواسته‌های شما قرار بگیرد، مصداقی از متقاعدسازی است.

 

سطح سوم: تغییر باورهای درونی

این همان سطحی است که آرزوی بسیاری از مدیران و والدین است.

در ادبیات مدیریت، کسانی که به این سطح می‌رسند‌، معمولاً به جای مدیر، به عنوان رهبر سازمانشناخته می‌شوند.

در این موقعیت، دیدگاه و نظر رهبر سازمان می‌تواند باور درونی افراد را هم تغییر دهند.

این‌ها همان کسانی خواهند بود که هنگام بیدار شدن، از اینکه این فرصت را دارند که زودتر بیدار شوند و به سر کار بروند، خوشحال می‌شوند.

 

چند مثال از کاربردهای متقاعدسازی

فهرست مثالهای متقاعدسازی، قطعاً طولانی و پایان‌ناپذیر است.

اما هدف ما از فهرست کردن مثال‌های زیر، صرفاً گسترده‌تر شدن حوزه‌ی مهارت متقاعدسازی در ذهن شماست تا مطمئن باشیم که این مهارت، به مواردی

مانند معامله یا فریب محدود نمی‌شود:

  در جلسه مصاحبه شغلی بتوانیم کارفرما را متقاعد کنیم که ما را استخدام کند.

بتوانیم در مدیریت تعارض موفق‌تر باشیم و با حداقل اصطکاک تنش‌ها را حل کنیم.

به عنوان مدیر سازمان، تا حد امکان کمتر به ابزارهای رسمی تشویق و تنبیه متوسل شویم.

بتوانیم طرح‌ها و پیشنهادهای خود را بهتر ارائه کنیم تا در مراحل بررسی و تأیید کمتر نیازمند رایزنی باشیم.

اگر در محیط کار یا خانواده، محدودیت و مشکلی داریم،‌بتوانیم آن را به شکل معقول‌تر و مقبول‌تری برای دیگران توضیح دهیم.

هنگام بررسی و تفسیر متن یک قرارداد یا تفاهم نامه، بتوانیم مفهومی را که از واژه‌ها و اصطلاحات در نظر داریم، بهتر برای طرف مقابل توضیح دهیم.

متن سخنرانی‌های خود را به شکلی اثرگذارتر تنظیم کنیم.

محصول و سازمان خود را بهتر معرفی کنیم.

در گفتگو با والدین و فرزندان خود، با توجه به اختلاف دیدگاه‌ها و باورها که معمولاً بین نسل‌ها وجود دارد موفق‌تر باشیم.

ایراد گرفتن‌ها و تشویق‌ کردن‌هایمان، اثربخش‌تر، کم هزینه‌تر و باورپذیرتر باشند.

اگر به عنوان مدیر میانی قرار است از منافع زیردستان خود نزد مدیران ارشد دفاع کنیم، این کار را بهتر انجام دهیم.

در روابط عاطفی خود موفق‌تر باشیم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *