خلاصه کتاب دختری که رهایش کردی
نوشته دکتر مازیار میر محقق و پژوهشگر
#مازیارمیر
بازدید ها: 39748
#آموزش_بدون_پاورپوینت
https://www.aparat.com/mazyarmir
https://www.aparat.com/zabane_badan
https://t.me/Iranian_leadership_school
https://www.instagram.com/mazyare_mir
کتاب دختری که رهایش کردی، داستان دو دختر به نام های سوفی و لیو است که در دو قرن متفاوت زندگی می کنند و شباهت هایی
به هم دارند. کتاب، داستان زندگی هر دوی آن ها را در دو بخش تعریف می کند. سوفی، دختریست در اوایل قرن بیستم که در فراق
همسر خود ادوارد، مسئولیت خانواده اش را به دوش می کشد. در طول داستان علاوه بر داستان زندگی رمانتیک ادوارد و سوفی، با
بخشی از تاریخ و فرهنگ فرانسه و آلمان نیز آشنا می شویم. در کنار سوفی در فرانسه ی جنگ جهانی اول ، با لیو ، زنی در لندن 2006
که همسرش را از دست داده آشنا می شویم و داستان زندگی اش را می خوانیم.در این مقاله خلاصه کتاب دختری که رهایش کردی به
همراه نقد کتاب و جملات زیبا از کتاب آورده شده است
خلاصه کتاب دختری که رهایش کردی
در شهر کوچک سنت پرون، پس از اشغال آلمانی ها پرورش احشام ممنوع و مجازاتش زندان بود. یک شب سربازان آلمانی با فرمانده
شان به مهمان خانه لوکاگ روژ رفته و برادر کوچک سوفی، اورلیان، را به جرم پرورش بچه خوکی گرفتند. سوفی، بچه خوک را بی
هوش کرد و در پتوی ژان، بچه ی خواهرش، هلن، پیچید و او را با همراه با میمی، بچه ی دیگر خواهرش، نزد سربازان برد و از آن ها
با قاطعیت خواست تا خانه را برای پیدا کردن خوک بگردند. او مدعی شد کسی که گزارش پرورش احشام را به سربازان داده است،
فردیست که در نبود شوهران هلن و سوفی از آن ها خواسته های نامشروع دارد. فرمانده که بنظر دلش نمی خواست قدم اشتباهی
بردارد، بدون بازرسی مهمان خانه، دستور بازگشت سربازانش را داد.
سوفی متوجه شده بود که همه شان بشدت ضعیف و فرتوت شده اند. با این که سنی نداشتند. او سعی می کرد تابلویی که ادروارد،
شوهرش، از او کشیده بود را جلوی دیدش قرار دهد تا رنگ و هنر، هر قدر هم کم، در خانه شان نمایان باشد.
داستان بچه خوک در بین فرانسوی های شهر پیچیده بود. سوفی باور داشت که این داستان به گوش آلمانی ها نخواهد رسید چرا که همه منتظر گوشت ترد کباب شده ی خوکند. روزی فرمانده آلمانی ها با چند سرباز به مهمان خانه سوفی و خواهرش رفت. او می خواست که آن ها برای سربازانشان غذا سرو کنند. سوفی خواسته ی او را رد کرد. او گفت که آن ها غذایی برای سرو کردند ندارند. فرمانده هم که از قبل شرایط مهمان خانه را می دانست گفت که برای تهیه غذای هر شب سربازانشان، به مهمان خانه آذوقه می فرستد. با اینکه مسئول تحویل آذوقه گفته بود که پسمانده غذا را برای اسب هایشان پس می گیرند اما در شب اول فرمانده به سوفی، هلن و بچه ها اجازه داد تا از مرغ بریانی که برای آلمانی ها تهیه کرده بودند بخورند. سوفی از اورلیان و میمی خواست که به هیچ وجه در مورد مرغ بریان با همشهری هایشان صحبت نکنند چرا که متهم به خیانت به کشور می شدند. آن شب وقتی، فرمانده قبل از ترک مهمان خانه در مورد نقاشی که ادوارد از سوفی کشیده بود و هنر با سوفی صحبت کرد. سوفی که نمی خواست با آلمانی ها صمیمی شود، صحبت های فرمانده را بی جواب گذاشت.
داستان به 1912 ، زمانی که سوفی یک فروشنده در فروشگاهی در پاریس بود بازگشت. آن زمان سوفی برای اولین بار، ادوارد را که برای خرید شال به فروشگاه آمده بود، دید. ادوارد جوانی شاداب، محبوب و نقاش بود. او از سوفی خواست که مدل نقاشی هایش شود. ادوارد، دو بار سوفی را کشید. اما هیچ کدام از آن نقاشی ها را دوست نداشت. در نهایت روز باستیل که آن ها همدیگر را در خیابان ملاقات کردند، سوفی تصمیم گرفت که مثل دختر های دیگر پاریس شجاع و نترس باشد. آن روز از ادوارد خواست که یک بار دیگر تصویر او را بکشد. در نهایت ادوارد تصویری کشید که مورد علاقه هر دو آن ها بود. سوفی حس می کرد ادوارد در او چیزی را می دید که نه دیگران و نه خودش قادر به دیدن آن نبودند.
داستان دوباره به زمان حضور فرمانده در شهر باز می گردد. با حضور آلمانی ها در مهمان خانه، هلن و سوفی توانسته بودند کمی از گرما و باقی مانده های غذا ها استفاده کنند. یک روز که دسته اسرا فرانسوی از شهر رد می شدند یک اسیر فرار کرد و فرمانده مجبور شد که او را جلوی چشم همگان بکشد. همان شب در مهمان خانه، یک سرباز آلمانی سعی کرده بود که به هلن بی حرمتی کند که با توبیخ شدید فرمانده مواجه شد. فرمانده از سوفی معذرت خواهی کرد. سوفی از حرف های فرمانده متوجه شد که فرمانده داستان خوک را می داند و آن شب خوک را دیده و متوجه شده است که کودک در آغوش سوفی، ژان نیست.
خلاصه کتاب دختری که رهایش کردی
نامه ای از ادوارد به سوفی رسید. تاریخ نامه برای دو ماه پیش بود. کریسمس نزدیک می شد و اهالی شهر تصمیم داشتند خوک را در خانه پیرزنی بپزند. سوفی پیشنهاد داده بود که وقتی آلمانی ها در مهمان خانه جمع اند، او آن جا بماند و بقیه برای صرف کباب خوک به خانه پیرزن بروند. سوفی به هلن گفت که فرمانده از داستان خوک خبر دارد و هلن گفت که باور دارد دلیل آنکه فرمانده به سوفی اجازه داده است خوک را مخفی نگه دارد آن است که فرمانده، سوفی را دوست دارد. شب کریسمس سوفی و هلن غذا را برای سربازان آلمانی آماده کردند و سوفی، هلن را راهی خانه پیرزن کرد. فرمانده از سوفی درخواست کرد که به بهانه شب کریسمس هم که شده چند ساعتی در صلح باشند و با هم برقصند و سوفی قبول کرد.
پس از آن شب شایعات عجیبی در مورد سوفی در شهر پیچید. سوفی هم مثل لیلیان بثیون که همه او را دوست آلمانی ها می دانستند، مورد بی توجهی اهالی شهر قرار گرفته بود و حتی هلن هم فکر می کرد که این ها تقصیر سوفی است که با فرمانده رقصیده است. یک روز لیلیان بثیون را کتک خورده در شهر گرداندند و فرانسوی ها هم او را نفرین کردند. سوفی که از رفتار هم وطنانش عصبانی شده بود دختر لیلیان را نجات داد و به مهمان خانه برد. آن روز بر خلاف قهر مردم با سوفی، تعداد زیادی از هم شهری هایش به مهمان خانه رفتند. داستان از این قرار بود که یکی از اسرا کاغذی را در پیاده رو انداخته بود که در آن نوشته شده بود که ادوارد به کمپ جبرانی در آردنس فرستاده شده است.
سوفی از فرمانده خواست که در عوض تصویری که اداوارد از سوفی کشیده بود، ادوارد را نجات دهد. او به سربازخانه رفت تا با فرمانده معامله بکند و این کارش در نهایت باعث لکه دار شد آبروی او شد. در نهایت یک روز سربازان آلمانی به دنبال او رفته و او را از شهر بردند. از اینجا داستان به لندن 2006 می رود. لیو، سی ساله ، یک کپی رایتر است. او همسرش را از دست داده است و متاثر از مرگ اوست. در گذشته از همسرش یک تابلو نقاشی هدیه گرفته بود به نام دختری که رهایش کردی. همسر او معتقد بود که دختر درون تابلو خیلی شبیه لیو است…
خلاصه کتاب دختری که رهایش کردی
نقد و بررسی کتاب دختری که رهایش کردی
این داستان در دو زمان متفاوت روایت می شود. بسیاری از خوانندگان کتاب معتقدند که بخش اول کتاب که متمرکز بر داستان سوفی در زمان جنگ جهانی اول است کشش بیشتری در خواننده ایجاد می کند. بخش دوم کتاب که داستان به لندن 2006 می رود جزئیات و کشش کمتری دارد با این حال، پایان باز بخش اول خواننده را وادار می کند که برای دانستن پایان داستان سوفی و ادوارد، با داستان لیو همراه شود