کار گاه آموزشی تفکر تحلیلی
تفکر تحلیلی
تفکر تحلیلی
https://www.aparat.com/mazyarmir
https://www.aparat.com/zabane_badan
https://www.instagram.com/maziyare_mir
لطفا تحلیل های افراطی در فضای کسب وکار سد راه موفقیتتان در آپارات https://www.aparat.com/v/pK7mzمشاهده فرمایید.
لطفا فیلم کاربرد تفکر چند بعدی و تفکر سیستمی در آپارات https://www.aparat.com/v/jbJcIمشاهده فرمایید.
در تمرین بحث گروهی یک موضوع عمومی که برای همه اعضای گروه آشنا است و امکان مشارکت همگانی را فراهم میسازد مطرح و از شرکت کنندگان خواسته
میشود که طبق دستورالعمل های پیش از آزمون ارائه شده در تمرین مشارکت کنند.
۲-تمرین بحث گروهی
تمرین کار تیمی بیشتر اجرایی است. درست برخلاف تمرین بحث گروهی که موضوع کاملا مفهومی است. از مدعوین خواسته میشود به صورت گروهی و دست ورزانه
(Manipulative) در تمرین حضور جداکثری پیدا کنند.
۳-تمرین کار تیمی
در این تمرین که یک تعامل یک به یک است، موقعیتی برای فرد تشریح میشود و از وی خواسته میشود جهت تصمیم گیری، اطلاعات مورد نیاز را از منبع اطلاعات
(ارزیاب) کسب کند و سپس دست به تصمیم بزند. بعد از این کار تصمیم وی کاملا مورد چالش و واکاوی و ونقد و بررسی قرار میگیرد.
لطفا فیلم کاربرد ومفهوم صحیح تفکر چند بعدی وتفکر سیستمی درآپارات https://www.aparat.com/v/TKBe7مشاهده فرمایید.
خلاصه کتاب مجمع الجزایر گولاگ نوشته الکساندر سولژنستین
انواع سبک های مختلف تفکر
تفکر تحلیلی، تفکری برای تمام فصول
سالها است که به عنوان مشاور و مدرس تفکر تحلیلی به آموزش و مشاوره به مجموعه های تولیدی و فعالان اقتصادی مشغول هستم. به نظر می رسد که متاسفانه در
ایران هنوز جای تفکر تحلیلی در دانشگاه ها و مراکز آموزشی کشور ما بسیار بسیار خالی است. متاسفانه ورود افراد بیسواد و سطحی با عناوین مجهول در این راه نیز ما
را بر آن داشت تا به عنوان مشاور تفکر تحلیلی حاشیه ای بر این موضوع داشته باشیم. در سال های اخیر، شرکت های دانش بنیان و پیشرو سرمایه زیادی را صرف
آموزش و ارتقاء سطح مدیران خود در زمینه تفکر چند بعدی، تفکر سیستمی و تفکر تحلیلی معطوف نموده اند. و به عنوان یک مزیت رقابتی از این مهم استفاده نموده و
سود برده و می برند. شاید موفقیت های استیو جابز را باید در تفکر تحلیلی و ترکیبی او جستجو نمود؛ و این همان حلقه گمشده استارتاپ ها و کارآفرینان ایرانی در
سرتاسر جهان است. شاید بد نباشد در اینجا سری به «فرهنگ لغات وبستر» بزنیم در این فرهنگ قضاوت چنین تفسیر شده است که رسیدن به یک تصمیم یا نتیجه بر
اساس شاخصها و احتمالات در شرایطی که واقعیتها کاملاً روشن نباشد.
قضاوت چیزی است که تحلیلگران برای پرکردن نقایص دانش خود بهکار میبرند و متضمن فراتر رفتن از اطلاعات موجود و شیوه اصلی مقابله با عدم قطعیت است. این امر
همواره شامل یک جهش تحلیلی از معلوم به سوی مجهول است.
قضاوت، بخش جداییناپذیری از تحلیل اطلاعات است. در حالیکه هدف مطلوب از جمعآوری اطلاعات، دست یافتن به آگاهی کامل است. با این وجود هدف مزبور به ندرت
درعمل محقق میگردد. امور تحلیلی تقریباً طبق تعریف از عدم قطعیت قابل ملاحظهای برخوردار است.
حدود ۱۴ سال پیش وقتی در ارتفاع حدود ۴۰۰۰ متری مانور اسپیرال دایو را انجام می دادم، پس از ورود به مانور استال یا سقوط دچار یک واماندگی غیر قابل کنترل شده و
سقوط کردم. به شدت ترسیدم و این شروع یک سلسله اشتباهات سخت و تند و تیزی شد که سرانجام منتهی به سقوط من به دریای سیاه شده و آسیب های جبران
ناپذیری دیدم. آسیب هایی که تا اخر عمر با من همراه است. (یادگاری از عدم تفکر تحلیلی) شاید باید با یک مثال دیگر پیرامون رانندگی مسئله را توضیح دهم. یک راننده
اتومبیل از مسیری تازه به سمت کارخانه جدیدی می رود؛ اما غافل از این که امروز برف سنگینی باریده است! روی سطح جاده ی به شدت یخ بسته ترمز میکند و با هر
ترمز بیشتر، یا بازی با فرمان و حتی تعویض دنده، با سرعت به گارد ریل برخورد کرده و به دره سقوط می کند و….
بنده به عنوان استاد تفکر تحلیلی آموزش SIV یا امنیت پرواز را طی ساعت های متمادی بصورت تئوری خوانده بودم، اما درک درستی از آن نداشتم. آری تفکر تحلیلی
یعنی سلسله مهارت های فکری، علمی و بسیار کلیدی و البته کاملا بهم وابسته که در نهایت منتهی به یک تصمیم گیری صحیح و اصولی خواهد شد. این سلسله
مهارت ها را تفکر تحلیلی یا Critical Thinking نام گذاری نموده اند. اما اساسا تفکر تحلیلی چیست؟ مهارت های تحلیلی عبارت است از مجموعه ای از توانایی های
فکری، عقلی، ترسیم، تجسم، ادارک و مخصوصا تکنیکهای حرفه ای برای حل مسائل ساده و یا پیچیده و در نهایت تصمیم گیری به موقع. به عبارت دیگر تصمیمات
منطقی، علمی و عملی بر مبنای دانش و تجربیات موجود. باید اذعان نمود که مجموعه مهارت های فوق الذکر همه و همه دست آوردی است برای شکستن مسائل
پیچیده به اجزای کوچکتر…..
ریچارد هیور یکی از برترین محقق تفکر تحلیلی است. او در یک مقاله علمی که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد شرح داد که:
تفکر مبتنی بر تحلیل، خود مهارتی مضاعف و حرفه ای و متعالی و حتی کاملا متفاوت است. تحلیلی تفکر کردن و تحلیلی فکر کردن و تحلیلی قدم بر داشتن خود نوع جدیدی از
مهارت است؛ مهارتی متفاوت و البته کاملا استراتژیک.
به نظر می رسد که در تفکر تحلیلی باید قیاس کنیم و از وحدت رویه های گذشته استفاده نموده و با استنتاج و با درک همه جانبه، بر اساس رویکرد سیستمی به تفکر
تحلیلی دست پیدا کنیم. شاید برای توضیح بیشتر و بهتر باید به باند فرودگاه بر گردیم. اگر شما حتی هزاران کلاس و جلسه هواشناسی و هوانوردی بروید، و در این
خصوص کتاب بخوانید هرگز نه خلبان، نه راننده و نه حتی دوچرخه سوار خوبی نخواهید شد. آن هم فقط با خواندن یک یا چند کتاب! به عنوان معلم تفکر تحلیلی باید
اذعان کنم که متفکران تحلیلگر افرادی هستند که در کلاس عمل، و با تکیه بر تجربه به مهارت دست پیدا میکنند، در غیر این صورت با تکیه بر پای چوبین، و تک بعدی
خواندن و یا آموزش، هرگز به تفکر تحلیلی دست پیدا نخواهیم کرد. متاسفانه در مراکز آموزشی، پیوسته متوسل به آزمودن مهارتهای تحلیلی، آن هم با روش پیدا کردن
انواع تناقضات، یا امتحان بر پایه مطالعات و مقالات برنامه ریزی می شود. و باز هم متاسفانه در کشور عزیزمان ایران مانند بسیاری از کشورهای جهان در مصاحبهها و
آزمونها، که همیشه شامل یک ستون تحلیلی بوده که نیازمند استفاده ی آزمون دهنده از منطق خود جهت جداسازی یک مشکل و به دست آوردن راه حل نهایی است،
سود برده می شود که بازهم این متد بسیار ناقص بوده و دارای نقاط ضعف بسیار زیادی است. باید اذعان نمود که مهارتهای تحلیلی بسیار بسیار ضروری بوده و البته در
کنار آن سایر مهارتها نیز به همان اندازه حیاتی و کلیدی هستند و باید به هر دوی این ها بسیار توجه نمود. به شخصه معتقدم در تحلیل سیستمی، تحلیگران سیستم
باید با تمرکز بر چهار مجموعه از مهارتهای تحلیلی، وحدت رویه ای را ایجاد نمایند.
- تفکر سیستمی
- دانش سازمانی
- شناسایی دقیق مسئله
- تجزیه و تحلیل و حل مسئله
امروزه تمام شرکت های پیش رو تمرکز خود را به شدت روی مدیران و مدیریت با رویکرد تفکر تحلیلی بنا نهاده اند. حتی در بیشتر مراکز آموزشی برتر جهان، انتخاب
دانشجویان دکترای و یا بالاتر با تکیه بر تفکر تحلیلی است. مدیرانی که فاقد چنین مهارت هایی هستند، فارغ از جنسیت شانس زیادی برای موفقیت نداشته و اساسا
نخواهند داشت. شاید باید باز سراغ فرودگاه برویم؛ خدمه هواپیما و کاپیتان یا برج مراقبت، مخصوصا در لحظات حساس و سرنوشت ساز، اگر فاقد این مهارت باشند، اول به
نتیجه غلط میرسند و در نهایت دست به کارهای غلط تر می زنند. و همه این اتفاقات در ثانیه ها و کسر ثانیه به وقوع می پیوندد.از دید بنده به عنوان مشاور تفکر تحیلی،
این امر علاوه بر حوزه مدیریت در سایر حوزه ها نیز قابل تسری است؛ چراکه در زندگی خانوادگی شغلی و تحصیلی نیز قابل استفاده بوده و اثرات به شدت مثبتی در این
موارد خواهد داشت. در کتاب “کسب و کار با دل جان” به این مهم پرداخته ام که هرگز نباید پیشتازان صنعت IT جهان، مانند جابز، اپل، گوگل و گیتس را ثمره اتفاق و
تصادف ارزیابی نماییم؛ بلکه باید بدانیم که این موفقیت ها در نتیجه تفکری تحلیلی، بر اساس مطالعات، زحمت، تلاش و کوشش فرد یا مجموعه افراد حاصل می شود. به
قول معروف نابرده رنج گنج میسر نمی شود و در دل هر گنجی رنجی عظیم نهفته است.
مهارت های تحلیلی
، توانایی تجسم، بیان، فهمیدن یا حل مسایل ساده یا پیچیده با اتخاذ تصمیمات معقول بر مبنای اطلاعات موجود است. این مهارتها شامل استفاده از فکر منطقی برای
شکستن مسایل پیچیده به اجزای کوچکتر آن است.
در سال ۱۹۹۹ ریچارد هیور توضیح داد که: «تحلیلی فکر کردن یک مهارت است، مثل نجاری یا رانندگی. میتواند تدریس شود، یادگرفته شود، و با تمرین کردن بهبود یابد.
اما همانند خیلی از مهارتهای دیگر مانند دوچرخه سواری، با نشستن در کلاس درس و شنیدن اینکه چگونه انجام میشود، قابل یادگیری نیست. تحلیلگران با عمل
کردن، مهارت پیدا میکنند .»
برای آزمودن مهارتهای تحلیلی ممکن است از فرد خواسته شود تا در تبلیغات به دنبال تناقضات بگردد، یک سری از حوادث را در آرایش مناسب قرار دهد، یا مقالهای را به
صورت منتقدانه مطالعه کند.
مصاحبهها و آزمونهای استاندارد معمولاً شامل یک ستون تحلیلی است که نیازمند استفادهٔ آزمون دهنده از منطق خود جهت جداسازی یک مشکل و به دست آوردن راه
حل است.
اگرچه بدون شک مهارتهای تحلیلی ضروری هستند، سایر مهارتها هم به همان میزان مورد نیاز هستند. [برای مثال در تحلیل سیستم، تحلیگر سیستم باید بر چهار
مجموعه از مهارتهای تحلیلی تمرکز کند:
- تفکر سیستمی
- دانش سازمانی
- شناسایی مسیله و
- تجزیه و تحلیل و حل مسئله
خوب بهتر است که در اینجا به ویژگیهای تفکر تحلیلی اثربخش هم اشاره ای اجمالی داشته باشیم که عبارتاند از:
فرضیات خود را دو بار چک کنید:
اشتباه در نتایج نهایی شما ممکن است حتی پیش از آغاز تحلیل توسط شما ایجاد شوند؛
مطمئن شوید تیم شما تنوع تخصصها و مهارتهای مورد نیاز را در خود دارد:
احتمال بیشتری میرود که نقاط کور موجود در دیدگاه تحلیلی شما به مسئله، چشمانداز شما را نسبت به مسئله محدود سازند؛
دادهها، اطلاعات و دانشهای مورد نیاز گروه خود را تعریف کنید:
با علم به وجود نااطمینانی در پروژه، عناصری را که خروجیها را بیش از سایرین تحت تأثیر قرار میدهند را مشخص کنید و تلاش کنید آنچه را نیاز دارید جمعآوری کنید و
به دست بیاورید.
کاربردی و مفید بودن راهحل را در ذهن داشته باشید:
برای خودتان مشخص کنید که آیا میخواهید راهحل شما جذاب یا نوآورانه باشد یا اینکه برای پوشش نیازهای مشتری شما، راهحلی امکانپذیر و واقعی باشد.
مواظب باشید زیبایی رویکردتان شما را کور نکند:
هر مسئلهای لزوما به فرایند ارایه مشاوره مورد علاقه شما نیاز ندارد. حتی ممکن است استفاده از این فرایند برای حل مسئله مفید نباشد.
اوکام رازور گفته است که وقتی همه شرایط دو مسئله همانند هم هستند، معمولا سادهترین روش حل مسئله همان بهترین روش است. مشتری شما به دنبال یک
پاسخ خوب براساس یک تحلیل قابل اطمینان است. تدوین مجموعهای از راهنماها و فرایندهای تحلیلی ـ بدون توجه به روش ارایه مشاوره شما ـ ارزش بیشتری را برای
مشتری شما خواهد آفرید.
راهبردهایی برای قضاوت های دقیق تحلیلی
عبور از مرزهای اطلاعات ناقص و اشراف بر موضوع
تحلیلگران باید نسبت به فرایند استدلالی خود، آگاهی داشته باشند. آنان به جای اینکه درباره خود افکار و نتایج آن، بیندیشند باید درباره اینکه چگونه قضاوت میکنند و به
نتیجهگیری میرسند تأمل کنند.
باید اذعان نمود که تحلیلگر عموماً با دادههای ناقص، مبهم و اغلب متناقص سرو کار دارد. کارکرد تحلیلگر را میتوان به عنوان عبور از محدودههای اطلاعاتی از طریق
ممارست در قضاوت تحلیلی توصیف نمود.
ماهیت غایی قضاوت اغلب یک راز است. معذالک میتوان راهبردهای مختلفی را نام برد که تحلیلگران به هنگام پردازش اطلاعات در حین قضاوت بهکار میبرند.
راهبردهای تحلیل، دارای اهمیتاند. زیرا آنها بر دادههایی که شخص به آنان توجه میکند تاثیر میگذارند. این راهبردها مشخص میسازند که پژوهشگران نور چراغ خود را
کجا بیندازند و این موضوع به ناچار بر بازده فرایند تحلیل، تاثیر خواهد گذاشت.
راهبردهای تولید و ارزیابی فرضیات:
فرضیه به عنوان یک نتیجه بالقوه به کار میرود که از طریق جمعآوری و ارائه شواهد، صحت و سقم آن مورد بررسی قرار میگیرد.
سه راهبرد اصلی تولید و ارزیابی فرضیه عبارتند از:
الف) منطق موقعیتی:
در این راهبرد، تولید و تحلیل فرضیات، با در نظر گرفتن عناصر ملموس در موقعیت کنونی آغاز میگردد. نه تعمیم دادنهای وسیع که موارد مشابه متعدد را در بر میگیرد. تحلیلگر درصدد تعیین پیشامدها یا عواقب منطقی موقعیت برمیآید.
برای این منظور او با واقعیتهای معلوم موقعیت فعلی و درک عوامل موثر و منحصر به فرد در آن مکان و زمان خاص، آغاز مینماید. سپس سناریویی فراهم میآورد که به
عنوان داستانی موجه، اجزای مختلف را هماهنگ سازد.
تحلیلگر ممکن است به عقب باز گردد تا منشأ یا علل موقعیت فعلی را توضیح دهد. هم چنین ممکن است جلو برود تا آینده را تخمین زند.
منطق موقعیتی، اغلب بر جستجوی روابط علت و معلولی تمرکز دارد. مزایای ویژه منطق موقعیتی قابلیت کاربرد وسیع آن و توانایی عملکردن به حجم زیادی از جزئیات
مرتبط است. هر موقعیتی هر چقدر هم منحصر به فرد باشد ممکن است بدین شکل تجزیه و تحلیل گردد.
منطق موقعیتی، از طرف دیگر به عنوان یک راهبرد تحلیلی دارای دو ضعف عمده است؛ نخست آنکه درک فرایندهای ذهنی افراد مؤثر در وقایع، بسیار مشکل است.
دربسیاری از موارد، رفتار این افراد، غیر منطقی و بر خلاف منافع خودشان به نظر میرسد. دومین ضعف آن است که منطق موقعیتی، از به کارگیری دانش نظری که از
مطالعه وقایع مشابه بدست می آید، عاجز است.
در روش منطق موقعیتی، عوامل مؤثر مانند گروههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که منافع آنان در میان است ،مورد بررسی قرار میگیرد. بر اساس وضعیت نسبی
قدرت این عوامل، تعاملات پویا در میان آنان و تحولات یا گرایشهای قابل پیشبینی که ممکن است بر وضعیت آتی طرفهای ذینفع اثر گذارد، تحلیلگر درصدد مشخص
کردن نیروهای تعیین کنندهای برمیآید که سرنوشت نهایی را رقم خواهند زد.
این رویکرد برای تخمین تحولات کوتاهمدت، بهترین است اما در مورد دیدگاههای تحلیلی بلند مدت مناسب نیست.
ب) نظریه پردازی :
نظریه، تعمیمی است که بر مطالعه مثالهای متعدد پدیدهای استوار است. نظریه، تاکید میکند؛ زمانی که مجموعهای مشخص از شرایط محقق شود، شرایط خاص
دیگری با قیمت یا درجاتی از احتمال حاصل خواهد شد.
بهکار بردن نظریه در تحلیل، مزایا و معایبی دارد . یکی از این مزیتها، آن است که «نظریه فکر را اقتصادی میکند». با مشخص کردن عناصر کلیدی یک مسئله، نظریه،
تحلیلگر را قادر میسازد که از میان جزئیات کماهمیتتر به انتخاب مناسب برسد یا به فراتر از تحولات گذرای روزمره بنگرد، جهتگیریهای واقعی را از ظاهری تمیز دهد و
تحولات آتی را که برای آنها در حال حاضر شواهد قطعی اندکی وجود دارد، پیشبینی کند.
ولی ضعف نظریه، در تحلیل پدیدههای سیاسی است. و پیشنهادات نظری غالباً در چارچوب زمانی که در طی آن انتظار میرود تحولات مربوطه رخ دهد شکست میخورد.
برای مثال در مورد شاه ایران؛ نظریه چنین بود که یک حکمران خودکامه که از حمایت کامل نیروهای کارآمد امنیتی و نظامی سود میبرد نمیتواند توسط افکار عمومی و
شورش سرنگونشود. افراد معدودی با این نظریه مخالف بودندو متخصصان اطمینان داشتند که شاه، مخالفانش را سرکوب خواهد کرد. پافشاری بر این نظرات از طریق درک
روانشناختی قابل توجیه است. هنگامی که شواهد وجود ندارد یا مبهم است تحلیلگر با بهکارگیری دانش قبلی خویش در مورد ماهیت نظامها و رفتارهای سیاسی به
بررسی فرضیات میپردازد.
ج)مقایسه:
رویکرد سوم برای تحلیل، مقایسه است. یک تحلیلگر برای درک وقایع جاری، آنها را با وقایع تاریخی قبلی در همان کشور یا وقایع مشابه در کشورهای دیگر مقایسه
میکند. زمانی که یک واقعه تاریخی، قابل مقایسه با شرایط موجود باشد، تحلیلگران از برداشت خویش نسبت به آن واقعه برای درک موقعیت فعلی استفاده مینمایند.
عناصر ناشناخته فعلی،مشابه با آن واقعه تاریخی قلمداد میگردد. از این رو تحلیلگران استدلال مینمایند که عوامل یکسانی در کارهستند یا سرنوشت وضعیت حاضر،
مشابه قبلی است، یا اینکه به منظور اجتناب از سرنوشتی مشابه با وضعیت قبل، باید از سیاست خاصی پیروی نمود.
مقایسه از این جهت با منطق موقعیتی، متفاوت است که موقعیت کنونی با توجه به یک مدل مفهومی کمابیش روشن، تفسیر میشود که از نگریستن به موقعیتهای
مشابه در زمانها یا مکانهای دیگر به دست میآید. با تحلیل نظریه نیز از این جهت متفاوت است که این مدل مفهومی بر یک یا تعداد معدودی از موارد متکی است و نه
تعداد زیادی از آنها. مقایسه هم چنین ممکن است به منظور تولید نظریه به کارآید اما نوع محدودتری از نظریهپردازی است که نمیتواند بهخوبی تعمیمهای ناشی از موارد
قابل مقایسه، اعتبار داشته باشد.
استدلال از طریق مقایسه، یک راه میانبر مناسب است. این راه زمانی انتخاب میشود که دادهها یا نظریه برای استراتژیهای تحلیلی، دیگر در دسترس نباشد یا صرفاً به
این دلیل که نسبت به راهبردهای تفصیلی دیگر آسانتر است، زمان کمتری را بطلبد. یک تحلیل مقایسهای دقیق، با مشخص ساختن عناصر اصلی موقعیت فعلی آغاز
میگردد. سپس تحلیلگر در جستجوی آن دسته از وقایع تاریخی برمیآید که ممکن است به روشن شدن موضوع در حال حاضر کمک نماید. با این وجود غالباً یک واقعه
تاریخی ممکن است آنچنان روشن و قوی باشد که از آغاز، خود را بر فرد تحمیل نماید و در نتیجه او را شرطی سازد بهنحوی که موقعیت کنونی را بیشتر از طریق تشابه
باگذشته درک نماید. این حالت استدلالازطریق مصداق است. همانگونه که روبرت جرویس اظهار داشته است: «مصداق تاریخی به جای اینکه بهدنبال تحلیل دقیق از یک
موقعیت حاصل شود اغلب مقدم بر آن است».
گرایش به ارتباط وقایع معاصر با گذشته برای فهم موضوع گرایشی قدرتمند است. چنین قیاسی با کاهش مجهولات و افزایش معلومات به درک موضوع کمک مینماید.
در غیاب دادههای ضروری برای درک کامل از وضعیت فعلی،استدلالاز طریق مقایسه ممکن است که تنها جایگزین باشد. با این وجود شخصیکه این رویکرد را بر میگزیند
لازم است که از احتمال بالای خطای آن آگاه باشد. این موضوع پذیرش تلویحی فقدان اطلاعات کافی برای درک عینی موقعیت کنونی و فقدان نظریه مرتبطی است که
شرایط موجود را به بسیاری از موقعیتهای قابل مقایسه دیگر ارتباط میدهد.
در اینجا مشکل از این ناشی میشود که آیا دوموقعیت، واقعاً قابل مقایسه هستند یا خیر. بهدلیل شباهت در بعضی از زمینهها گرایش در این جهت است که آنها را از
تمام جهات شبیه بدانیم و فرض نماییم که موقعیت کنونی عاقبت یکسان یا مشابه با قبل، خواهدداشت . این تحلیل صرفاً در شرایطی صادق است که مبتنی بر تحلیل
عمیق شرایط کنونی و گذشته تاریخی باشد تا از این موضوع که در تمام جنبههای مربوط عملاً قابل مقایسه هستند اطمینان حاصل گردد.
سیاستگذاران اغلب مشکلات را مشابه موارد قبلی در گذشته درک میکنند اما معمولاً از تاریخ بهشکل نامناسب استفاده میکنند ؛آنان به هنگام کاربرد مصداق،نخستین
چیزی را که به ذهنشان میرسد در نظر میگیرند. در این حال تحقیق کافی صورت نمیگیرد. آنها برای تحلیل موضوع، تأمل نمیکنند، تناسب آنرا نمیسنجند، یا حتی در
مورد اینکه ممکن است تحلیلی گمراه کننده باشد در آن لحظه پرس و جو نمیکنند.
در مقایسه با سیاستگذاران، تحلیلگران فرصت بیشتری برای تحلیل به جای مصداق دارند. تحلیلگران معمولاً تاریخ نگاران خوبی هستند که تعداد زیادی از اتفاقات تاریخی
را درخاطر دارند.هر چه تعداد مثالهای بالقوه یک تحلیلگر، بیشتر باشد احتمال انتخاب مناسب بیشتر میشود. هر چه عمق اطلاعات تحلیلگر بیشتر باشد احتمال اینکه
شباهتها و تفاوتهای موجود میان دو موضوع را درک نماید افزایش خواهد یافت. با وجود این حتی در بهترین شرایط،استنباطات مبتنی بر مقایسه با صرفاً یک موقعیت
مشابه، احتمالا نسبت به استنباط به اشکال دیگر از تبعات کمتری برخوردار است.
مفیدترین راههای استفاده از تحلیل مقایسهای، ارائه فرضیات و برجسته ساختن تفاوت هااست نه اینکه نتیجهگیری صورت گیرد. مقایسه میتواند از وجود یا تأثیر
متغیرهایی که بهراحتی در وضعیت کنونی قابل تشخیص نیستند خبر دهد یا خیالپردازی را تحریک نماید تا توضیحات یا عواقب احتمالی دیگر را که در غیر این صورت به ذهن
تحلیلگر نمیآید ارائه نماید.
مقایسه میتواند فرضیاتی را تولید نماید که جستجو برای اطلاعات اضافی به منظور تایید یا رد ساختن این فرضیات را هدایت کند. اما این موضوع نباید پایهای برای نتیجهگیری گردد حتی اگر تحلیل هر دو موقعیت تایید نماید که آنها واقعاً قابل مقایسه هستند.
روابط میان راهبردها
هیچ راهبردی در همه حالتها، بهتر ازروشهای دیگر نیست. برای تشکیل کلیه فرضیات مربوط و استفاده حداکثر از تمام اطلاعات بالقوه و مرتبط، بهتر است هر سه راهبرد
رادرمرحله تشکیل فرضیات یک پروژه پژوهشی بهکار ببندیم. متاسفانه تحلیلگران اغلب انگیزه یا وقت برای انجام اینکاررا ندارند.
تحلیلگران مختلف، اولویتهاو عادات تحلیلی گوناگون برای راهبرد تحلیلی دارند. به عنوان یک تعمیم وسیع که در برگیرنده موارد استثنایی متعددی است تحلیلگرانی که
در مطالعات منطقهای یا تاریخ آموزش دیدهاند تمایل دارند که منطق موقعیتی را برگزینند. در حالیکه افرادی که پیش زمینهای قوی در علوم اجتماعی دارند با احتمال بیشتر
بینشهای نظری و مقایسهای را در کار خود دخالت میدهند. جامعه اطلاعاتی بطور کلی در زمینه منطق موقعیتی بسیار قویتر از منطق نظری است. ولی در جبران این
کار قصور مینماید. این موضوع بهویژه در تحلیل سیاسی صادق است و ارتباط کامل با عدم دسترسی به نظریه سیاسی کاربردی ندارد. بینشهای نظری رایج اغلب توسط
تحلیلگران امنیتی سیاسی استفاده نمیشود یا ناشناخته است.
تفاوت در راهبرد تحلیلی،ممکن است اختلافات فاحشی را در دیدگاه میان تحلیلگران و بعضی از سیاستگذاران موجب گردد. مقامات مافوق که در آن موضوع خبره نیستند
نسبت به تحلیلگران، بیشتر از نظریه و مقایسه وکمتر ازمنطق موقعیتی استفاده مینمایند.
هر سیاستگذار یا مدیر ارشد دیگری که فاقد پایه اطلاعاتی تخصصی باشد و برای جزئیات فرصت نداشته باشد از روی ضرورت باید به تعمیم وسیع دست زند زیرا باید
تصمیمات متعددی اتخاذ شود بدون آنکه فرصتی را که در اختیار تحلیلگر است در اختیار داشته باشد در نتیجه سیاستگذار رویکردی مفهومیتر در پیش میگیرد و یا در
قالب مدلها یا مثالهایی که حجم زیادی از جزئیات راخلاصه میسازد میاندیشد. اینکه چنین کاری به معنای دقت یا سادهسازی بیش از اندازه باشد به آن مورد خاص و
اینکه فرد با قضاوت بهعمل آمده موافق یا مخالف باشد،بستگی دارد. در هر صورت تحلیلگران، اگر این نکته را به حساب آورند در نگارش گزارشهای خویش موفق خواهند
بود.
راهبردهایی برای گزینش میان فرضیات
فرایند تحلیلی جامع، نیازمند گزینش میان فرضیات متعدد است و در اینجاست که فعالیت تحلیلی اغلب از شکل ایدهال و یکنواختی روش علمی متمایز میگردد. ایدهآل آن
است که مجموعه کاملی از فرضیات ایجاد نمود و هر یک از آنها را بهطور منظم آزمود و سپس فرضیهای را انتخاب نمود که با دادهها تناسب بیشتری داشته باشد. روش
علمی به سهم خود ایجاب میکند که شخص به جای اثبات فرضیات، در صدد نفی آنها برآید.
الکساندر جورج تعدادی از راهبردهای نه چندان مطلوب را مشخص کرده است. این راهبردها برای تصمیمگیری در شرایطی به کار میرود که اطلاعات ما ناقص است و یا
اهداف و ارزشهای متعدد لازم است.
در حالیکه جورج این راهبردها را برای مشخص ساختن نحوه انتخاب از میان سیاستهای متعدد توسط تصمیمگیرندگان مطرح نمود اکثریت راهبردها به تحلیلگران
اطلاعات کمک میکنند تا بتوانند به انتخاب در میان فرضیات تحلیلی متعدد بپردازند.
راهبردهای مرتبطی که توسط جورج مشخص شده عبارتند از:
جلب رضایت ؛انتخاب اولین گزینه قابل قبول به جای اینکه تمام گزینهها بررسی شود تا بهترین آنها مشخص گردد.
افزونگرایی؛ تمرکز بر طیف محدودی از گزینهها که معرف تغییرات مختصر باشد بدون نیاز به فاصله گرفتن زیاد از شرایط موجود.
توافق ؛جستجوی گزینهای که توافق و حمایت حداکثر را به همراه آورد. گفتگوی صریح یک شخص با رئیس در مورد انتظارات خودش،
استدلال از طریق مثال و مصداق ؛ انتخاب گزینهای که بیش از بقیه احتمال دارد از اشتباه گذشته جلوگیری کند یا موقعیت گذشته را تکرار نماید.
تکیه بر مجموعهای از اصول یا اندرزها که یک گزینه خوب را از یک گزینه بد متمایز میسازد.
تحلیلگر از انتخاب جالب دیگری برخوردار است که در دسترس سیاستگذار نیست. پرهیز از قضاوت با توصیف وضعیت فعلی، مشخص ساختن گزینهها و سپردن قضاوت به
دیگری در مورد اینکه کدام گزینه محتملترین است.
فرمول تحلیل
هر تحلیل دارای سه رکن می باشد: رکن اول: فرآیند تحلیل رکن دوم: فرآیندپیش بینی رکن سوم: فرآیند اجرا
فرآیند تحلیل شامل هفت گام به شرح ذیل است :
۱- تعریف هدف
هدف تحلیل گر از ا نجام تحلیل چیست؟
وقوع پدیده ، رویداد و یا موضوع مورد نظر چه اهداف ظاهر و یا پشت پرده ای را دنبال می کند؟
۲- شناخت مسئله
در شناخت مسئله، تحلیل گر سعی می کند ابهامات مرتبط با موضوع را روشن نماید. در شناخت مسئله اطلاعات ضروری پیرامون موضوع را مورد توجه قرار می دهیم. شناخت مسئله می تواند به دوشکل درونی (در ارتباط با خود موضوع ) و بیرونی ( در ارتباط با مسائل پیرامون موضوع) مطرح شود.
در شناخت مسئله تحلیل گر به مسایل ذیل توجه دارد:
الف- ترسیم وضعیت فعلی
مسئله چیست؟
چه ابعاد و زوایایی دارد؟
کلا در ارتباط با موضوع
چی دارم؟ چی ندارم؟
چی می خواهم؟ چی نمی خواهم؟
ب-سابقه موضوع
پیشینه موضوع چه بوده است؟
آیا قبلا موضوع تکرار شده است؟ به چه صورتی؟ تحت چه شرایطی؟
ج- زمان وقوع پدیده
د-علت و انگیزه وقوع موضوع
دلایل پشت پرده و یا دلایل آشکار وقوع پدیده چیست؟
ه-امکانات (نقاط قوت و ضعف)
چه امکاناتی در اختیار تحلیل گر وجود دارد؟
پدیده مورد نظر چه امکاناتی دارد؟
امکانات ضروری برای تاثیر گذاری بر پدیده مورد تحلیل چیست؟
نقاط قوت وضعف تحلیل گر کدامند؟
نقاط قوت و ضعف پدیده مورد نظر کدام است؟
و-الگوها (روش ها)
الگوهای تکرار شونده و احتمالی پدیده مورد نظر چیست؟
الگوهای مناسب برای تحلیل گر در رابطه با تحلیل چیست؟
شرایط فعلی از چه الگویی پیروی می کند؟
روش برخورد با موضوع چیست؟
ز- نشانه ها
کدها، رمز ها و کلیدهای احتمالی موضوع کدامند؟
۳- طوفان احتمالاتی
در طوفان احتمالاتی تحلیل گر از دو نگاه ، یکی نگاه خودش و دیگری از نگاه طرف مقابل به طرح احتمالات می پردازد.
أ- احتمالات نزدیک به وقوع
ب احتمالات فرضی
ج احتمالات مرتبط با زمان حال
د- احتمالات آتی و آینده موضوع ( آینده نگری)
۴- بررسی احتمالات
پس از آنکه تحلیل گر کلیه احتمالات ممکن نزدیک به وقوع و یا فرضی را در ارتباط با موضوعی تهیه نمود . حال باید به بررسی احتمالات و قدرت و ضعف هر کدام یا به عبارتی قدرت سنجی احتمالات بپردازد.
در قدرت سنجی احتمالات تحلیل گر موارد ذیل را مد نظر دارد :
– همذات پنداری
– استدلال منطقی
– مسائل حسی و شهودی نشانه ها ( کلید ، رمز ، کدها )
– روش ها و الگوها
– امکانات
– احتمالات قوی و ضعیف
سپس تحلیل گر به الویت بندی ، مطابق سازی و مقایسه احتمالات ممکن می پردازد.
۵- باز نگری هوشمندانه (ارزیابی تحلیل)
بررسی گام های تحلیل و پر کردن خلا ها و نقاط ضعف تحلیلی
۶- مشورت
– کتاب
– اینترنت
– افراد مختلف
– مقالات
۷- نتیجه گیری و استنتاج
استخراج نهایی اهداف و برنامه ها و هم چنین پیش بینی اولیه در ارتباط با موضوع
نتیجه گیری
باید اذعان کنیم که تفکر تحلیلی عبارت است از استنتاج از راه بهترین تبیین یا (inference to the best explanation) که در هزاره سوم بسیار رایج
و متداول است. مدیران برتر و موفق جهان دارای مهارت های خاصی هستند؛ آنان با تمرکز بر تفکر تحلیلی وضعیت و سناریو های واقعی و اصلی
را از وضعیت های فرعی و غیر واقعی کاملا متمایز و و منفک نموده و بهترین تصمیمات را در کوتاه ترین زمان ممکن رقم می زنند.
سخن آخر :
عکس مرا هرگز به دیوار ادارهها و شرکتها و موسسات نزنید؛ عکس فرزند و فرزندانتان را جلوی خود نصب کنید تا
بدانید که باید برای آنها و آیندهی آنها کار کرد – رئیسجمهور جدید فعلی اوکراین (منبع)
نحوه تفکر: راهنمای کامل تفکر تحلیلی
یک راهنمای گام به گام برای تفکر در مورد مشکلات کوچک و بزرگ ، همه عناصر اساسی
تفکر تحلیلی خوب را از انواع مختلف ادعاها و باورها پوشش می دهد ، از طریق ساختار
استدلال ، مغالطه ها و سوگیری های شناختی به نتیجه گیری ها و پیامدهای صحیح و
همچنین چگونگی برای مقایسه استدلال ها و بهترین حالت ذهنی برای در نظر گرفتن
مشکلات.