نقدی بر کتاب انسان و معرفت
دکتر مازیار میر مشاور و تحلیلگر تخصصی
به عنوان یک محقق و پژوهشگر سالها است عرفانهای نوظهور را مورد کنکاش قرار داده و می دهم هرچند می دانم پیروان حلقوی
نوشته ها و سخنرانی های مرا تحلیل کرده و با ابزارهای جدید راه را بر هرگونه نقدی بر خویش می بندند اما بازهم اقدام به نقد
طاهری وطاهریون می کنم باشد که توشه ای باشد برای این زمان و آن زمان دیگر
آری اگر فقط یک نفر را بتوانم از انحراف ونابودی نجات دهمیک نفر است به شدت معتقدم تفکرات شیطانی طاهریونو فرقه حلقوی راه
به جایی نبرده ونمی برد وفقط بخاطر منافع مادی و کسب قدرت است ودیگر هیچ
نیاز انسان بهمعنویت، با نگاهی نواندیشانه، عامل مهمی برای ظهور و بروز عرفانهای جدید در جوامع بشری شده است. انزجار از
مادیگرایی، دنیاطلبی و عطش روزافزون بهمعنویت در بین افراد جامعه از یکسو و انگیزههای سوداگرایانه برخی جریانها یا افراد
فرصتطلب از دیگر سوی، عاملی برای نضج و رشد عرفانهای کاذب و انحرافی گردیده است. در این راستا عرفان کیهانی نیز، با مقاصد
انحرافی و شیطانی توانسته است تعداد زیادی از افراد روشنفکر و تحصیلکرده ما را تحتتأثیر خود قرار دهد. تحلیل منطقی و نقد
صحیح این جریان، منطبق با معارف و آموزههای کتاب شریف نهجالبلاغه، میتواند ضمن جلوگیری از توسعه این جریان انحرافی، باعث
نجات و دستگیری راهیافتگان، در این مسیر خطرناک باشد. در این مقاله سعی شده، ابتدا سخنان بنیانگذار عرفان کیهانی بیان و سپس
با استناد به کلمات امام علیعلیه السلام، بهعنوان پرچمدار عرفان اسلامی، با روشی انتقادی – تطبیقی بهنقد و تحلیل موضوعات پرداخته
شود. این مقاله توانسته است، با توجه به تبیین مؤلفههای موجود در عرفان اسلامی منطبق با آموزههای نهجالبلاغه، از قبیل: امکان
شناخت خداوند، جایگاه صفات الهی، معاد و احوال قیامت و شیطان و ضرورت تبری جستن از او، انحراف موجود در عرفان کیهانی را
رصد، اثبات و به رشته تحریر در آورد.
مقدمه
امروزه نیز پس از سپری شدن چند دهه از انقلاب شکوهمند اسلامی، شاهد ظهور عرفانهای کاذب و فریبندهای در جامعه اسلامی خود
هستیم. یکی از این عرفانها، «عرفان کیهانی» یا «عرفان حلقه» است. این جریان انحرافی تاکنون توانسته است، افراد زیادی را در
قالبِ گروههای عرفان نظری – چاپ کتابها و انتشار مقالات متعدد – و عرفان عملی یا «فرادرمانی» ، در دام خود گرفتار کرده و ضمن
ضربه زدن به عقاید و افکار آنان، صدمات روحی و جسمی جبراننشدنی را به ایشان وارد کند. «عرفان کیهانی» با شعار عرفان اسلامی و
ایرانی، رشد وسیعی در بین دانشگاهیان و افراد تحصیلکرده داشته است. اگرچه بهتازگی اقدامات مثبتی در مسیر خنثی کردن اهداف
شیطانی این فرقه و نقد و تحلیل آن، از طرف مراجع عظام تقلید و برخی سایتها، همانند سایت مؤسسه بهداشت معنوی شکل گرفته
است. همچنین در نقد این جریان انحرافی، کتابی شایسته به نام «افسون حلقه» توسط آقای علی ناصری راد، بهرشته نگارش در آمده
است. معالوصف، تاکنون هیچگونه نقدی، منطبق با کتاب شریف نهجالبلاغه و سخنان امام علیعلیه السلام، شکل نگرفته است. پرداختن
به مبانی و نقد و تحلیل عرفان کیهانی باتوجه به کتاب شریف نهجالبلاغه و تضاد محتوایی آن با سخنان امام علیعلیه السلام، ضمن
اثبات انحرافی بودن عرفان کیهانی، میتواند مانع رشد و گسترش ویروس گونه آن باشد. نگارنده با روشی انتقادی – تطبیقی بهنقد
برخی از اصول فکری این فرقه در باب عرفان نظری میپردازد.
مفاهیم
عرفان
عرفان در لغت
واژه «عرفان» بهمعنای اطلاع یافتن و شناختن است. البته شناختی که بهگونهای اشراف گونه باشد. ازاینرو، برخی در تعریف لغوی این
واژه گفتهاند:اطلاع و اشراف بر چیزی است که انسان به ویژگیها و آثار آن علم پیدا میکند (رحیمزاده خراسانی، 3:1394). لغتنامه
دهخدا نیز در ترجمان این کلمه مینویسد: شناختن و دانستن بعد از نادانی… شناختن. بازشناختن. معرفت. هرمؤمن که از اهل عرفان
باشد / خورشید سپهر فضل و احسان باشد. خاقانی (دهخدا، 1373: 13952).
* عرفان در اصطلاح
در بین تعاریف گوناگونی که درباره این واژه بهکار رفته است، جامعترین تعریف از داوود قیصری است (ناصری راد، 1390: 18). ایشان
در تعریف عرفان مینویسد: «علم بهخداوند از نظر اسماء، صفات و مظاهر او به احوال مبدأ، معاد و حقایق عالم چگونگی بازگشت آنها
به یک حقیقت که همان ذات احدیت باشد و معرفت شیوه سلوک و مجاهده برای رهانیدن نفس از تنگناهای قیدوبندهای جزئی و
رسیدن آن به مبدأ خود و موصوف شدن به وصف اطلاق و کلیت» (همان، 18).
در حقیقت عرفان، نوعی شناخت همه جانبه از خود، خداوند و عالم هستی است و هرچه عارف بتواند شناخت خویش را بهخداوند
ارتقا بخشد، بهتر میتواند طرق سیر و سلوک را طی کرده و به قرب الیالله برسد.
* عرفان نظری، عرفان عملی و تعریف آن
در تقسیمبندی کلی، عرفان به دو دسته تقسیم میشود؛ عرفان عملی و عرفان نظری. شهید مطهری در تعریف عرفان نظری مینویسد:
عرفان نظری به تفسیر هستی میپردازد، درباره خدا، جهان و انسان بحث میکند (مطهری، 1371: 80). وی در تبیین و تفسیر عرفان
عملی نیز، ضمن آنکه آن را مساوی علم اخلاق دانسته، عرفان عملی را نوعی ارتباط با خود، خدا و عالم هستی قلمداد میکند و در ذیل
تعریف آن مینویسد: «عرفان عملی عبارت است از آن قسمت که روابط و وظایف انسان را با خودش و جهان و با خدا بیان میکند و
توضیح میدهد. عرفان در این بخش مانند اخلاق است.
اما اینکه حقیقت عرفان چیست؟
در این باره نیز اقوال گوناگونی وجود داردکه از تعاریف بهعمل آمده، حقیقت عرفان را میتوان نوعی عشق و محبت بهخداوند و زدودن
محبت ما سویالله از قلب دانست. عرفان واقعی را باید، پاک کردن جان و آراستن وجود از دلبستگیها و عشقهای مجازی، برای نیل
به عشق حقیقی و فنای فیالله دانست.
*مام علی علیه السلام و عرفان اسلامی
جایگاه و موقعیت ویژه امام علیعلیه السلام در شاخههای مختلف علوم اسلامیبر کسی پوشیده نیست. بسیاری از دانشمندان شیعی و
سنی به این حقیقت مسلم اعتراف کردهاند که امام علیعلیه السلام مُبدع و سرآمد درعلوم اسلامی و معارف دینی است. ما برای نمونه
ابتدا بهکلام حضرت در نهجالبلاغه اشاره و آنگاه بهگفتار یکی از دانشمندان اهل سنت در این باب میپردازیم.
امام علیعلیه السلام در خطبه سوم نهجالبلاغه میفرماید: «ینْحَدِرُ عَنِّی السَّیلُ وَ لَا یرْقَی إِلَی الطَّیرُ» (نهجالبلاغه، خطبه 3). سیل علوم از
دامن کوهسار من جاری استو مرغان دور پرواز اندیشهها به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد (دشتی، 1379: 45). بیتردید گفتار و
رفتار امام علیعلیه السلام در طول زندگی با برکت خویش، بهترین گواه برای اثبات درجات اعلی و امتیاز خاص ایشان در عرفان اسلامی
است. برای شناخت بهتر از مقامات عرفان نظری میتوان به مباحث خودشناسی، توحید، خداشناسی و هستیشناسینهجالبلاغه رجوع
کرد. همچنین برای اثبات مقامات عرفان عملی به سیره و زندگی ایشان امعان نظر داشت. ابونصر سراج طوسی از عرفای بزرگ اهل
سنت در کتاب اللمع خود بهنقل از جنید بغدادی در باب نقش امام علیعلیه السلام در عرفان میگوید: رضوان و خشنودی خداوند بر امیر
المومنینعلیه السلام که اگر به جنگها سرگرم نمیشد، بیشک معانی فراوانی از این علم به ما افاده میکرد. او مردی است که علم لدنی
به او عطا شده است.
عرفان کیهانی
«عرفان کیهانی» عرفانی نوظهوراست. بنیانگذار این فرقه، فردی بهنام محمدعلی طاهری، مشهور به استاد یا مهندس طاهری است.
نامبرده سال 1335خورشیدی، در شهر کرمانشاه تولد یافت. در سال 1370 کار خود را شروع و از سال 1376 بهطور رسمی به برگزاری
کلاس و ترویج افکار خود در جامعه پرداخت. وی مدعی است عرفان کیهانی، منطبق با عرفان اسلامی و ایرانی است. او در مقدمه کتاب
«عرفان کیهانی» مینویسد: «در این کتاب، برای روشن شدن ابعاد مختلف عرفان کیهانیکه عرفانی ایرانی و اسلامی و برخاسته از
فرهنگ ما است، اصولی بهعنوان اساسنامه عرفان کیهانی بیان میشود» (طاهری، 1388: مقدمه). * عدم امکان شناخت خداوند در
عرفان کیهانی
از مباحث مهم در عرفان کیهانی، انکار شناخت خداوند و ناممکن دانستن آن است. بنیانگذار این فرقه در کتاب «انسان و معرفت»
مینویسد: «هیچکس امکان درک و شناخت ذات خداوند را ندارد و بدون داشتن معرفت به چیزی یا کسی نمیتوان عاشق آن شد»
وی در صفحه بعد از همین کتاب مینویسد: «ما تنها میتوانیم تا حد شناخت و درک تجلیات خداوند به او
نزدیک شویم؛ بنابراین تنها میتوانیم عاشق «تجلیات» او، یعنی مظاهر خداوند در جهان هستیشویم» (همان، 33). اگرچه طاهری در
چرخشی آشکار شناخت خداوند را بهشناخت وحدت کیهانی مشروط ساخته و میگوید: وحدت کیهانی، همان وحدت الهی است و
روزی که انسان به درک این وحدت برسد و خود را با عالم هستی در یکتایی و همسویی ببینید، به مرز خدایی شدن و خدایی دیدن
رسیده است.
کلام طاهری چند موضوع را دربر میگیرد. اول: هیچکس امکان درک و شناخت خداوند را ندارد؛ دوم: انسان تنها قادر بهشناخت تجلیات خداوند است. سوم: از آن جهت که لازمهی عشقورزی به کسی یا چیزی، معرفت و شناخت است و چون درباره خداوند، شناخت و معرفت ناممکن است، پس نتیجه آنکه، عشقورزی بهخداوند هم محال و غیرممکن خواهد بود
* امکان شناخت خداوند از منظر امام علیعلیه السلام
شناخت و معرفت الهی در کلام امام علیعلیه السلام از دو جهت قابل بررسی و بحث است. 1. شناخت بهمعنای درک و احاطه به ذات یا صفات خداوند متعال؛ 2. شناخت بهمعنای معرفت حق بهشکل اجمالی و در حد وسع آدمی که امام آن را لازم دانسته است. در نهجالبلاغه گاه به سخنانی برخورد میکنیم که ناظر به جهت نخست (شناخت بهمعنای درک و احاطه به ذات یا صفات خداوند متعال) است و گاه به سخنانی که ناظر به جهت دوم (شناخت بهمعنای معرفت حق بهشکل اجمالی و در حد وسع آدمی).
اما جهت نخست: امامعلیه السلام در همان جملات ابتدایی خطبه اول نهجالبلاغه به این معنا اشاره داشته و میفرماید: «الَّذِی لَا یدْرِکهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا ینَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ» (نهجالبلاغه، خطبه 1). خدایی که افکار ژرفاندیش، ذات او را درک نمیکنند و دست غواصان دریای علوم به او نخواهد رسید (دشتی، 1379: 33). مرحوم محمدتقی شوشتری در تفسیر عبارات فوق مینویسد: «الّذی لا یدرکه بعد الهمم» أی: لا یصل الی کنهه الهمم العالیة الراقیة إلی شوامخ الأمور. «و لا یناله غوص الفطن» أی: لا ینتهی إلی هویته الفطن الغائصة لجج الأفکار (شوشتری، 1376: 1/150)؛ یعنی همتها و اندیشههای شگرف نیز از کنه ذات او عاجزند و کسی را یارای دست یافتن بهکنه ذات او ممکن نیست.
همچنین در نامه 31 نهجالبلاغه بهفرزند خویش میفرماید: «عَظُمَ عَنْ أَنْ تَثْبُتَ رُبُوبِیتُهُ بِإِحَاطَةِ قَلْبٍ أَوْ بَصَر»
برتر از آن است که قدرت پروردگاری او را فکر و اندیشه درک کند . در این عبارت، امامعلیه السلام هرگونه احاطه، اعم از عقلی و قلبی را
بهکنه ذات خداوند محال میداند.
اما جهت دوم: (شناخت بهمعنای معرفت حق بهشکل اجمالی و در حد وسع آدمی). امام علیعلیه السلام در اینباره میفرماید: «لَمْ
یحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِهِ»
«عقلها را بر حقیقت ذات خودآگاه نساخته، امّا از معرفت و شناسایی خود باز نداشته است.
در این عبارت نیز، امام علیعلیه السلام، باصراحت به باز بودن درب معرفت و شناخت الهی اشاره
میفرماید. اگرچه شناخت کامل و احاطه بر اوصاف را محال میداند.
از زیباترین عبارات بهکار رفته، درباره لزوم معرفت و شناخت الهی، جملههای خطبه اول نهجالبلاغه است. امامعلیه السلام در این خطبه،
پس از حمد و ثنای الهی میفرماید: «أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ کمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ کمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ وَ کمَالُ تَوْحِیدِهِ
الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ کمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْی الصِّفَاتِ عَنْهُ» (نهجالبلاغه، خطبه 1). «سر آغاز دین، خداشناسی استو کمال شناخت خدا، باور
داشتن، اوو کمال باور داشتن خدا، شهادت به یگانگی اوست و کمال توحید (شهادت بر یگانگی خدا) اخلاصو کمال اخلاص، خدا را از
صفات مخلوقات جدا کردن است» (دشتی، 1379: 33). در این جملات زیبا، بنیان و اساس دینمحوری، خداشناسی است. ازاینرو تا
زمانیکه شناخت بهخدا حاصل نشود، دین در وجود آدمی تبلور پیدا نمیکند. ابنمیثم بحرانی در شرح این جملههای مینویسد:
«معرفت خداوند سبحان دارای مراتبی است. اولین و آخرین مرتبه این است، بنده بداند که برای جهان آفریدگاری است، دومین مرتبه،
شناخت این است که انسان وجود صانع را تصدیق کند، سومین مرتبه، این است که جذب عنایات الهی شده و به توحید گراید و او را
از شریک مبرا بداند، چهارمین مرتبه اخلاص، برای خداست، پنجمین مرتبه، این است که صفاتی را که ذهن برای خداوند اعتبار میکند
از او نفی کند و این نهایت شناخت و عرفان و منتهای تکامل معنوی انسانی است هریک از مراتب تا مرتبه چهارم مبدأ؛ و پایه برای
مرتبه بعدی است و هریک از مراتب بعدی کمال برای مرتبه پیشین است» (محمدیمقدم، 1375: 1/265). ابنمیثم، معرفت الهی و
شناخت حضرت حق را، منطبق با کلام امام، دارای مراتب میداند و بهتفصیل به هرکدام از این مراتب اشاره میکند. آنچه قدر متیقن
کلام امام است، ضرورت و لزوم شناخت حقتعالی است. ابنمیثم تحقق معرفت کامل را آرزو و نهایت سعی عارف حق میداند.
«معرفت کامل که نهایت کوشش عارف است از آغاز امر حاصل نمیشود، بلکه نیازمند وصول بهمراتب دیگر معرفت است و تحصیل
معرفت کامل نیازمند ریاضت، زهد، عبادت و پذیرفتن اوامر الهی از روی تسلیم و رضامندی است» (همان، 1/265).
نتیجه آنکه طبق بیان امامعلیه السلام در نهجالبلاغهو مستفاد از عبارات یادشده، اول: راه شناخت بهخداوند متعال، برای انسان باز
است؛ دوم: شناخت خداوند، اساس و بنیان دین محسوب میشود؛ سوم: شناخت خداوند برای هر فردی لازم و ضروری است؛ چهارم:
شناخت خداوند دارای مراتب و درجات خاصی است.
حال با روشن شدن دیدگاه امام علیعلیه السلام درباره موضوع شناخت، به بازبینی، واکاوی و همچنین نقد و تحلیل نظریه عرفان
کیهانی درباب شناخت خداوند میپردازیم. طاهری در کتاب انسان و معرفت، باصراحت منکر اصل شناخت خداوند شده است. وی
میگوید: «هیچکس امکان درک و شناخت ذات خداوند را ندارد و بدون داشتن معرفت به چیزی یا کسی نمیتوان عاشق آن شد»
(طاهری، 1388: 32). او تنها شناخت حق را منحصر در شناخت تجلیات خداوند میداند و مینویسد: «ما تنها میتوانیم تا حد شناخت
و درک تجلیات خداوند به او نزدیک شویم؛ بنابراین تنها میتوانیم عاشق «تجلیات» او، یعنی «مظاهر خداوند در جهان هستی» شویم»
(همان، 33). نامبرده در این عبارت ضمن تصدیق نظریه سابق خود مبنی بر امکاننداشتن شناخت خداوند، راه شناخت را تنها
بهشناخت مخلوقات منحصر میداند و ازاینرو، با مبانی و دیدگاه امام علیعلیه السلام یکسره مباینت و تضاد دارد.
- صفات خداوند در عرفان کیهانی
طاهری در تبیین و تعریف صفت رحمانیت و رحیمیت خداوند مینویسد: «عشق و رحمت، کششی دو طیفی است که موجب تجلی
خدا (آفرینش) میشود و به تجلیات خداوند روزی میرساند، «رحمانیت» نام میگیرد و هنگامیکه آنها را بهسوی او باز میگرداند،
«رحیمیت» خوانده میشود. بر اساس این تعریف، رحمانیت، «دهش» خداوند و رحیمیت، «بازدهش» او محسوب میشود»
بهنظر وی، صفت رحمانیت و رحیمیت خداوند، شبیه «دم» و «بازدم» ، انسان است. با «دم» خداوند، آفرینش ایجاد میشود و با
«بازدم» حضرت حق، رجعت و بازگشت بهسوی وی تحقق مییابد. با این بیان، صفت رحمانیت حق مقدم بر صفت رحیمیت اوست،
همچنین زمانی به درازا میکشد تا صفت رحیمیت محقق گردد. طاهری اوج رحمت خدا را در روز قیامت میداند و میگوید: «و
سرانجام، در پایان این مرحله، نوبت به جلوهگریبینظیر رحمت خداوند میرسد. او تکتک ما را میبخشد و رضایت خود از همه را
اعلام میکند و به این وسیله، یکبار دیگر همه را بهسوی خود فرا میخواند» (همان، 290). در بیان صفت قدرت و صفت کمال نیز، از
تعابیر خاصی بهره میجوید. ایشان معتقد بهنوعی تعارض و تضاد بین صفت قدرت با صفت کمال است. وی در این باره میگوید:
«کتاب مبین هستی، دارای دو بخش است که یکی را کتاب کمال و دیگری را کتاب قدرت میتوان نامید. کتاب قدرت، مجموعه
روشهای انجام امور شگرفی است که برای جلبتوجه، خودنمایی و قدرت پروری انجام میشودو یا هدف آن سرگرم کردن انسان به
امور زمینی و حتی مسخ کردن اوست؛ اما کتاب کمال، مجموعه حقایقی از کتاب هستی را عرضه میکند که آگاهی از آنها برای حرکت
بهسوی کمال مفید است» (همان، 145). وی در کتاب عرفان کیهانی نیز بههمین تفاوت اشاره میکند (
- 1. صفات خداوند از منظر امام علیعلیه السلام
تمامی صفات الهی، همانند علم و قدرت، عین ذات خداوند است. هم از جهت مصداق و هم از جهت وجود خارجی. هر کدام از این
صفات از جهت مصداق عین دیگری است، اگرچه از جهت مفهوم با یکدیگرتباین و تغایر دارند .
نتیجه آنکه اول:
صفات الهی عین ذات اوست؛ دوم: صفات از جهت مصداق و وجود خارجی یکدیگر هستند؛ سوم: تفاوت در صفات تنها
به حسب مفهوم است. امام علیعلیه السلام در این باره میفرماید: «لَمْ یطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَی تَحْدِیدِ صِفَتِهِ وَ لَمْ یحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِهِ
فَهُوَ الَّذِی تَشْهَدُ لَهُ أَعْلَامُ الْوُجُودِ عَلَی إِقْرَارِ قَلْبِ ذِی الْجُحُودِ تَعَالَی اللَّهُ عَمَّا یقُولُهُ الْمُشَبِّهُونَ بِهِ وَ الْجَاحِدُونَ لَهُ عُلُوّاً کبِیراً» (نهجالبلاغه،
خطبه 49). «عقلها را بر حقیقت ذات خود آگاه نساخته، او صفات پدیدهها را بر او روا نمیدارند، هرگز خدا را در جایی محدود
نمیکنند و نه با همانند آوردن، به او اشاره میکنند. امّا از معرفت و شناسایی خود باز نداشته است»
ابنمیثم در شرح و بیان عبارات فوق مینویسد: «ششمین ویژگی حق متعال این است که خردها بر حد و اندازه صفاتش آگاه نبوده و
نیستند، اما هرگز از اندازه واجبی هم که برای شناخت خداوند لازم است، انسان را باز نداشته است. از واژه «صفت» در عبارت حضرت
«علی تحدید صفته» دو معنی و به ترتیب زیر فهمیده میشود. الف: منظور شرح حقیقت ذات خداوند باشد؛ ب: منظور بیان حقیقت
صفات کمال مطلق خداوند باشد. روشن است که خرد بر اندازه اوصاف و حدود آنها به معنی اول آگاهینمییابد، زیرا برای حقیقت ذاتی
خداوند حد و اندازه نیست تا عقول بدانها دست یابند. به معنی دوم نیز درککردنی نیست، چه برایکمال حقتعالی نهایتی نیست که
خرد در آن مرحله متوقف شود. اما با اینهمه خداوند سبحان عقلها را از شناخت خود، در حجاب قرار نداده است، زیرا برای هرکس
بهرهای از معرفت مقرر داشته و بر حسب استعدادش یادگیری آن را واجب کرده است»
نکات قابل استحصال و استنتاج از شرح ابنمیثم، منطبق با کلام امامعلیه السلام بدین نحو است: 1. شناخت صفات خداوند و درک
آنها، اگر بهمعنای احاطه بر آن باشد محال و ناممکن است؛ 2. اصل شناخت خداوند بهاندازه خرد آدمی و بهشکل اجمالی لازم و به
طریق اولی ممکن است؛ 3. عبارت «تحدید صفته» میتواند یا به معنای: تعیین حد و حدود و اندازه بر صفات باشد و یا بهمعنای درک
و شناخت کامل صفات؛ که هردو نیز محال است؛ 4. خدواند متعال عقل بشری را از شناخت خویش محروم نساخته و خویشتن را در
حجاب قرار نداده است؛ 5. هر فردی بر حسب استعداد خود، شناخت و معرفت بهخداوند را حاصل میکند.
حال با توجه به این مقدمه، سخنان طاهری را بازخوانی کرده و مورد نقد و تحلیل قرار میدهیم. وی در باب تعریف صفات رحمانیت و
رحیمیت خداوند مینویسد: «عشق و رحمت، کششی دو طیفی است که موجب تجلی خدا (آفرینش) میشود و به تجلیات خداوند
روزی میرساند، «رحمانیت» نام میگیرد و هنگامیکه آنها را بهسوی او باز میگرداند، «رحیمیت» خوانده میشود. بر اساس این
تعریف، رحمانیت، «دهش» خداوند و رحیمیت، «بازدهش» او محسوب میشود» (طاهری، 1388: 99). وی در دیگر جای در باب
صفات الهی میگوید: «کتاب قدرت، مجموعه روشهای انجام امور شگرفی است که برای جلب توجه، خودنمایی و قدرت پروری انجام
میشود و یا هدف آن سرگرم کردن انسان به امور زمینی و حتی مسخ کردن اوست؛ اما کتاب کمال، مجموعه حقایقی از کتاب هستی را
ارائه میدهد که آگاهی از آنها برای حرکت بهسوی کمال مفید است» (همان، 145). ازاینرو با توجه به سخنان بیان شده، اول: عبارت
دهش و بازدهشکه اختصاص به عالم ماده داشته و شبیهسازی آن با اوصاف خداوند، با عبارت:«صفات پدیدهها را بر او روا نمیدارند»
تضاد و تنافی دارد. در این عبارت امام باصراحت هرگونه شبیهسازی صفات مخلوقین با خداوند را مردود میشمرد. دوم: تفکیک بین
صفات الهی قائل شدن و یکی را مثبت و دیگری را منفی محسوب کردن و همچنین استعمال کلمات در معانی غیرمتعارف و مخالف با
قواعد لغوی و اصطلاحی، طبق چه مبنای عقلانی و یا شرعی شکل گرفته است. سوم: صفات الهی عین ذات خداوند است. همانگونه که
بشر از دسترسی به کنه ذات الهی عاجز و ناتوان است، به درک کنه صفات نیز به همین منوال. حال آنکه بنیانگذار عرفان کیهانی گو
اینکه خویش را به کنه صفات الهی مشرف و محیط دانسته و برای هرکدام طبق سلیقه خود تعریفی خاص عرضه میکند.
- شیطان در عرفان کیهانی
در جهانی که طاهری برای ما ترسیم میکند، شیطان بهعنوان قطب منفی، موجودی است که در مقابل قطب مثبت، یعنی قدرت
خداوند قرار میگیرد. شیطان با سجده نکردن بر آدم، بهوظیفهای عمل کرده است که از جانب خداوند برایش تعیین شده است.
همچنین شیطان در وجود هر انسانی سهم دارد. طاهری مینویسد: «خداوند به ابلیس مأموریت داد که به فرمان سجده بر آدم اعتنا
نکند و او نیز این مأموریت را پذیرفت و تنها ملکی شد که بر آدم سجده نکرد و تا پایان مسیر او، به سجده در برابر وی در نخواهد
آمد»
طاهری سجده نکردن بر آدم را، به حسب ظاهر نافرمانی دانسته و در اصل آن را عین طاعت و فرمانبرداریمیداند. وی میگوید: «پس
تبعیت نکردن از فرمان سجده، در ظاهر نافرمانی است و اگر نافرمانی نبود، تضادی هم نبود، اما در عین حال، فرمانبرداری است، زیرا
خداوند آن را از پیش تعیین کرده بود» (همان، 246). وی در دفاع از شیطان و عدم لزوم تبری جستن از او و همچنین تعریف تعابیری
مانند لعن و نفرین شیطان مینویسد: «دوری جستن از شیطان و لعن او بهمعنای پلید دانستن او نیست؛ بلکه بهمعنای مذمت راه و
روگردانی از تمایلاتی است که ایجاد میکند» (همان، 248). همچنین درسهم داشتن شیطان در وجود هر فرد و عدم قدرت در حذف
شیطان مینویسد: «در آفرینش هر انسانی دو نوع کشش بهسمت کمال و ضد کمال طراحی شده است که در اثر وجود «منهای
کمال» و «منهای ضد کمال» ایجاد میشود. به دیگر بیان، شیطان در وجود هر انسانی سهم مشخصی دارد و شخصی نیست که در
درون خود، عامل تضاد نداشته باشد. همچنین هیچکس نمیتواند عامل تضاد را از درون خود حذف کند»
لذا طبق دیدگاه عرفان کیهانی، اول: خواست و اراده خدا بر سجده نکردن شیطان تعلق گرفتتا خیر و شر پدید آید و هدایت و گمراهی
معنا پیدا کند؛ دوم: مخالفت شیطان با خداوندو سجده نکردن او در مقابل آدم، یک نقشه از پیش تعیین شده، توسط خداوند بوده
است و شیطان بهعنوان مأمور، تنها مجری این برنامه است. پس مذمت و لعن شیطان، امری ناستودنی است؛ سوم: شیطان بهعنوان
«من ضد کمال» ، سهامدار وجود آدمی است و در این مشارکت نیز، تفاوتی بین انسانها وجود ندارد؛ رابعاً: هیچکس قادر به حذف
شیطان از وجود خود نیست و این امری محتوم است.
- 1. مسئله شیطان در سخنان امام علیعلیه السلام
در خطبه قاصعه که طولانیترین خطبه نهجالبلاغه است، امامعلیه السلام به نکوهش صفت عصبیت و تکبر میپردازد و پیشوای
متعصبین و متکبرین را شیطان معرفی میکند. امامعلیه السلام درباره جایگاه شیطان، میفرماید: «فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِینَ وَ سَلَفُ
الْمُسْتَکبِرِینَ الَّذِی وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِیةِ وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِیةِ وَ ادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ» (نهجالبلاغه، خطبه 192). «پس
شیطان دشمن خدا و پیشوای متعصبها و سرسلسله متکبران استکه اساس عصبیت را بنا نهادو بر لباس کبریایی و عظمت با خدا در
افتاد، لباس بزرگی را بر تن پوشید و پوشش تواضع و فروتنی را از تن در آورد» (دشتی، 1379: 381). شیطان با آنکه به واسطهی
عبودیت و بندگی، به مقام قربالهی رسیده و از ملائکه خداوند محسوب میشد، بهعلت مخالفت با فرمان الهی، غرور و تکبر بر ذات
کبریا و همچنین حسادتی که بر خلقت انسان ورزید، از درگاه الهی رانده و مورد لعن و نفرین خداوند قرارگرفت. «شیطان بر آدمعلیه
السلام به جهت خلقت او از خاک، فخر فروخت و با تکیه به اصل خود که از آتش است دچار تعصب و غرور شد» (همان).
ابنمیثم در شرح عبارات فوق مینویسد: «اینکه حضرت وی را امام متعصبان شمرده از این بابت است که او منبع پافشاری در غیرحق
و پیشقدم در تعصب بیمورد بوده است… . تعصب در مسیر شیطان نتیجهاش آتش دوزخ است؛ نیز شیطان پیشتاز گردنکشان و
متکبران است بهدلیل اینکه در تکبر ورزیدن و فخر و مباهات کردن بر آدم ابوالبشر، بر تمام متکبران تقدم داشته استو نیز میفرماید: او
پایه عصبیت را بنا کرد و تعصبهای ناروای بقیه افراد جامعه که به اصل و نسب و ریشه خود مینازند بر همین منوال است؛ و نازع
اللَّه رداء الجبریه: شیطان بهسبب تکبر و خودبزرگبینیاش در مقابل عزت و عظمت الهی به نزاع برخاست چنانکه گذشت»
نکات بسیار مهمی درباره شیطان در این قسمت از خطبه نهفته است. اول: شیطان پیشوای متعصبان و گردنکشان است؛ دوم: علت
سجده نکردن شیطان و نافرمانی او با فرمان الهی، همین عصبیت و تکبر او بوده است؛ سوم: شیطان با مخالفت خود، بنیانگذار
عصبیت و تکبر بود و هرکس در درگاه خدا چنین کند، از او پیروی کرده و جایگاهش با شیطان خواهد بود؛ چهارم: شیطان دشمن خدا
و پیشوای متعصبان است.
مطلب شایان توجهی که در داستان سجده نکردن شیطان به انسان وجود دارد و میتواند علت اصلی، در از بین بردن بسیاری از
تصورات باطل شود، این است که علت خروج شیطان از بهشت، عصبیت و تکبر او و همچنین گردنکشی و نافرمانی در مقابل امر
خداوند بود. بسیاری از مردم گمان میکنند، علت اخراج شیطان از بهشت، سجده نکردن به آدمعلیه السلامبود. در حقیقت علت را در
نظر نگرفته و متوجه معلول شدهاند. سجده نکردن به آدمعلیه السلام، ریشه در عصبیت و تکبر شیطان داشت و این نکتهای اساسی و
بنیادین است. ازاینرو دارا بودن صفت عصبیت و تکبر، عاملی برای خروج از بهشت و مورد لعن و نفرین خدا قرار گرفتن است و این
نکته در بیان امام علیعلیه السلام یکسره مشهود و مبرهن است.
نکته مهم دیگری که در این خطبه، امامعلیه السلام بدان میپردازد، لزوم پرهیز از شیطان و مراقبت در مقابل او است. امامعلیه السلام
میفرماید: «فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ عَدُوَّ اللَّهِ أَنْ یعْدِیکمْ بِدَائِهِ وَ أَنْ یسْتَفِزَّکمْ بِنِدَائِهِ وَ أَنْ یجْلِبَ عَلَیکمْ بِخَیلِهِ وَ رَجِلِهِ» (نهجالبلاغه، خطبه
192). «ای بندگان خدا از دشمن خدا پرهیز کنید، مبادا شما را به بیماری خود مبتلا کند و با ندای خود شما را بهحرکت درآورد و با
لشکرهای پیاده و سواره خود بر شما بتازد». نتیجه آنکه: اول: از شیطان بترسید و از او حذر کنید؛ دوم: او دشمن خداست و با دامهای
گوناگون انسان را به دام میاندازد.
حال با این مقدمه، به بازنگری و واکاوی دیدگاه طاهری پرداخته و به انحرافات موجود در نظریه او میپردازیم. طاهری در بیان مخالفت شیطان با دستور الهی و سجده نکردن به آدمعلیه السلام میگوید: «خداوند به ابلیس مأموریت داد که به فرمان سجده بر آدم اعتنا نکند و او نیز این مأموریت را پذیرفت و تنها ملکی شد که بر آدم سجده نکرد و تا پایان مسیر او، به سجده در برابر وی در نخواهد آمد»
؛ در دیگر جای نیز ضمن تصدیق این نگرش نادرست، میگوید: «پس تبعیت نکردن از فرمان سجده، در ظاهر نافرمانی است و اگر نافرمانی نبود، تضادی هم نبود، اما در عین حال، فرمانبرداری است، زیرا خداوند آن را از پیش تعیین کرده بود» (همان، 246). او همچنین علت لعن و نفرین به شیطان را چنین بیان میکند: «دوری جستن از شیطان و لعن او بهمعنای پلید دانستن او نیست؛ بلکه بهمعنای مذمت راه و روگردانی از تمایلاتی است که ایجاد میکند»
باتوجه به بیانات امام علیعلیه السلام میتوان نتیجه گرفت که: طاهری درباره نافرمانی شیطان و سجده نکردن بر انسان دچار خلط مبحث شده و یکسره به بیراهه رفته است و در نقش مدافعی دلسوز، او را از لعن و نفرین مبرا دانسته و به دفاع از عملکرد او برخاسته است. حال آنکه، علت اخراج او عصبیت و مخالفت با فرمان الهی است، تکبر و تعصب، مانع از سجده کردن او به آدمعلیه السلام شد. همچنین این دو صفت عاملی برای لعن و نفرین او شده است و اینکه او دشمن خدا و بندگان صالح او است. ازاینرو، مأموریت داشتن او و نقشهای از پیش تعیین شده از طرف خدا برای سجده نکردن شیطان؛ سخنانی صددرصد باطل و مردود بوده و باعث انحراف گردیده است.
- اصل معاد در عرفان کیهانی
طاهری قیامت را پایانی برای مرحلهی دنیا مینامد. وی این روز را، روز بخشش و عفو عمومی و اعلام رضایت خداوند از همهی بندگان دانسته و مینویسد: «و سرانجام در پایان این مرحله، نوبت به جلوهگری بینظیر رحمت خداوند میرسد. او مطابق با رحمت بیحدش، تکتک ما را میبخشد و رضایت خود، از همه را اعلام میکند و به این وسیله، یکبار دیگر همه را بهسوی خود فرامیخواند» (همان، 290). بنیانگذار عرفان کیهانی، روز قیامت را فرصتی برای اعتراض بندگان، از خالق خود میداند و این بندگان هستند که خداوند را با پرسشهای خود، مورد محاکمه و بازخواست قرار میدهند. وی حتی به برخی از پرسشهایی اشاره کرده که بندگان از خداوند میپرسند و مینویسد: «مجادله با پرسشهایی از این قبیل آغاز میشود که «چرا مرا در شرایط این بندهات نیافریدی تا در جستوجوی کمال باشم؟» چرا به من چیزی را که به آن بندهات دادی، نبخشیدی تا بهجای آنکه بهدنبال آن باشم بهسراغ کمال بروم؟ «چرا به او بیشتر دادی؟»
بعد از این همه پرسش و پاسخ؛ که بین بندگان و خداوند ردوبدلمیشود؛ عفو عمومی اعلام میشود و همگان (خداوند و بندگان) از یکدیگر راضی و خشنود میشوند واینجاست که خداوند برای اثبات عشق خود به بندگان میگوید: «من همهجا با شما بودهام، هستم و خواهم بود و حتی در جهنم نیز تنهایتان نخواهم گذاشت. شما همراه من وارد آنجامیشوید و من هستم که از آن عبورتان میدهم»
در نظر بنیانگذار عرفان کیهانی، آتش دوزخ نیز چیزی جز آگاهی نیست. این آتش برای خداوند شیرین است و برای بندگان تلخ. با این آتش است که حجاب بین خدا و بنده، سوزانده و برداشته میشود و پس از برداشته شدن حجاب، وصال بین عاشق (خدا) و معشوق (انسان)، اتفاق میافتد. آتشیکه شعلههای آن از روی رحمت الهی فروزان شده است. در جهنم بهترین وضعیت از آنِ «موحدان است»؛ و موحد کسی است که در جهت وحدت حرکت میکند .
با بیان این مقدمه میتوان نتیجه گرفتکه رستاخیز در دیدگاه طاهری؛ اول: جای برای معاشقه و وصال بین خداوند و بندگان است؛ دوم: مکانی برای مجادله و طرح پرسشهای از خداوند بوده و در حقیقت خداوند در این روز مورد مواخذه قرار میگیرد؛ سوم: پس از آنکه خداوند از دست پرسشهای بندگان و مجادلهای رودررو رهایی یافت، عفو عمومی منطبق با صفت رحیمیت صادر شده و همگان راضی میشوند؛ رابعاً: خداوند نیز با تمام بندگان (حتی موحدان پاک)، وارد دوزخ میشود و سپس با بندگان، خارج میشود؛ پنجم: پس از خروج خداوند و بندگان از دوزخ، نوبت به خداشدن بندگان میرسد و دیگر بندگان و انسانهابینیاز از خداوند، کار خدایی میکنند. حال به بیان حالات قیامت و رستاخیز از منظر امام علیعلیه السلام و تضاد آن با اعتقادات عرفان کیهانی خواهیم پرداخت.
- 1. اصل معاد در سخنان امام علیعلیه السلام
امام علیعلیه السلام روز قیامت را، روز وحشت و اضطراب میداند، انسان در این روز جامهیخضوع و ذلت بر تن پوشیده است. انسانها، با صفوفی منظم و دستههای خاموش و با حالت آزرم وارد بر محشر میشوند. ایشان در خطبه 83 میفرماید: «سِرَاعاً إِلَی أَمْرِهِ مُهْطِعِینَ إِلَی مَعَادِهِ رَعِیلًا صُمُوتاً قیاماً صُفُوفاً ینْفُذُهُمُ الْبَصَرُ وَ یسْمِعُهُمُ الدَّاعِی عَلَیهِمْ لَبُوسُ الِاسْتِکانَةِ وَ ضَرَعُ الِاسْتِسْلَامِ وَ الذِّلَّةِ قَدْ ضَلَّتِ الْحِیلُ وَ انْقَطَعَ الْأَمَلُ وَ هَوَتِ الْأَفْئِدَةُ کاظِمَةً وَ خَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ مُهَینِمَةً وَ أَلْجَمَ الْعَرَقُ وَ عَظُمَ الشَّفَقُ وَ أُرْعِدَتِ الْأَسْمَاعُ لِزَبْرَةِ الدَّاعِی إِلَی فَصْلِ الْخِطَابِ وَ مُقَایضَةِ الْجَزَاءِ وَ نَکالِ الْعِقَابِ وَ نَوَالِ الثَّوَابِ عِبَادٌ مَخْلُوقُونَ اقْتِدَاراً وَ مَرْبُوبُونَ اقْتِسَاراً وَ مَقْبُوضُونَ احْتِضَاراً وَ مُضَمَّنُونَ أَجْدَاثاً وَ کائِنُونَ رُفَاتاً وَ مَبْعُوثُونَ أَفْرَاداً وَ مَدِینُونَ جَزَاءً وَ مُمَیزُونَ حِسَاباً» (نهجالبلاغه، خطبه 83). «با شتاب بهسوی فرمان پروردگار میروند و بهشکل دستههایی خاموش و صفهای آرام و ایستاده حاضر میشوند، چشم بیننده خدا آنها را مینگردو صدای فرشتگان بهگوش آنها میرسد. لباس نیاز و فروتنی پوشیده درهای حیله و فریب بستهشده و آرزوها قطع گردیده است. دلها آرام، صداها آهسته، عرق از گونهها چنان جاری است که امکان حرف زدن نیست، اضطراب و وحشت همه را فرا گرفته، بانگیرعدآسا و گوشخراش، همه را لرزانده، بهسوی پیشگاه عدالت، برای دریافت کیفر و پاداش میکشاند. بندگانیکه با دست قدرتمند خدا آفریده شدندو بیاراده خویش پدید آمده، پرورش یافتند، سپس در گهواره گور آرمیده متلاشی میگردند و روزی به تنهایی سر از قبر برمیآورندو برای گرفتن پاداش به دقت حسابرسیمیگردند» (دشتی، 1379: 133 و 134).
ابنمیثم بحرانی درباره شرح و بیان عبارت فوق، قریب به ده صفحه به شرح و بیان پرداختهکه ما در این مجال، خلاصهوار به چند نکته برجسته اشاره میکنیم: 1. چون قیامت بر پا شود، فرمان پروردگار، همه انسانها را به محضر الهی روانه خواهد کرد؛ 2. انسانها با صفوفی منظم، خاموش و آرام بهسوی محضر الهی روانهاند؛ 3. خداوند شاهد آنهاست و ایشان نیز صدای فرشتگان را میشنوند؛ 4. شرم و آزرم، ترس و وحشت، عرقریزان و مضطرب و لرزان به درگاه خداوند، جهت کیفر و پاداش، حضور پیدا میکنند؛ 5. بندگان به تنهای از قبر بیرون آمده و برای پاداش و حسابرسی دقیق محشور میشوند. همچنین ابنمیثم، مدعی است که ظاهر کلام امام بر معاد جسمانی دلالت دارد .
امام در دیگر کلام میفرماید:«وَ اتَّقُوا نَاراً حَرُّهَا شَدِیدٌ وَ قَعْرُهَا بَعِیدٌ وَ حِلْیتُهَا حَدِیدٌ وَ شَرَابُهَا صَدِیدٌ» (نهجالبلاغه، خطبه 120). «از آتشی بپرهیزید که حرارتش شدیدو عمق آن ناپیداو زیور آن غل و زنجیر، آشامیدنی آن زرد آب و چرک جوشان است» . ابن ابی الحدید در تبیین عبارت فوق مینویسد: «ثم ذکر النار فحذر منها؛ و قوله حلیتها حدید یعنی القیود و الأغلال» (ابن ابی الحدید، 1337: 7/290). مستفاد کلام امام در این عبارت تکان دهنده آن است که: 1. مردم از آتش دوزخ بترسید؛ 2. آتشی که زیور آن، آهنی است از غل و زنجیر. حرارتش شدید و ژرفای آن ناپیدا و آشامیدنی آن چرک جوشان.
اکنون که دیدگاه امام علیعلیه السلام درباره روز رستاخیزو کیفیت حشر بندگان و همچنین چگونگی آتش دوزخ تبیین گردید؛ به واکاوی و نقد و تحلیل دیدگاه بنیانگذار عرفان کیهانی پرداخته میشود.
طاهری در کتاب انسان و معرفت خود پیرامون معاد گفته بود: «و سرانجام، در پایان این مرحله، نوبت به جلوهگری بینظیر رحمت خداوند میرسد. او مطابق با رحمت بیحدش، تکتک ما را میبخشد و رضایت خود، از همه را اعلام میکند و به این وسیله، یکبار دیگر همه را بهسوی خود فرامیخواند» (طاهری، 1388: 290). اینعبارت، بیانگر بخشش و عفو عمومی همگان است. اعلام رضایت خداوند از همه بندگان و ورود به دامن رحیمیت خداوند. اینعبارت با عبارات امام علیعلیه السلام منافات و تضاد دارد؛ زیرا امامعلیه السلام روز قیامت را روز حسابرسی و جزا نام نهاده بود. روزیکه به تکتک اعمال رسیدگی شده و به اعمال نیک پاداش و به اعمال بد عقاب تعلق میگیرد. ازاینرو امامعلیه السلام فرمودند: «اضطراب و وحشت همه را فراگرفته، بانگی رعدآسا و گوشخراش، همه را لرزانده، بهسوی پیشگاه عدالت، برای دریافت کیفر و پاداش میکشاند» (دشتی. همچنین طاهری روز قیامت را روز مجادله بین انسانها و خداوند میداند. روزیکه انسانها، خداوند را با پرسشهای خود، مورد مواخذه قرار میدهند. این عبارت نیز، با کلام امام یکسره منافات و تضاد دارد؛ زیرا در منظر امام، حقیقت معاد روز تبلور قدرت الهی و عجز بندگان و روز فقر، مسکنت، وحشت و اضطراب برای انسان است. «لباس نیاز و فروتنی پوشیده درهای حیله و فریب بستهشده و آرزوها قطع گردیده است. دلها آرام، صداها آهسته، عرق از گونهها چنان جاری است که امکان حرف زدن نیست، اضطراب و وحشت همه را فراگرفته»
طاهری از جهنم؛ بهشتی خیالی ساخته است. او معتقد است جهنم از جنس آگاهی است و خدا نیز خود در آن حضور دارد. این تفکر نیز با اعتقاد امام علیعلیه السلام یکسره تضاد و منافات دارد. آنجا که امامعلیه السلام فرمودند: «از آتشی بپرهیزید که حرارتش شدید و عمق آن ناپیدا و زیور آن غل و زنجیر، آشامیدنی آن زرد آب و چرک جوشان است»
طاهری جهنم را محلی برای تبلور رحمت الهی دانسته و روز بخشش و اعلام عفو عمومی میداند. ازاینرو مفهوم این جمله آن است که بندگان با شوق و اشتیاق، منتظر تحقق قیامت باشند و هیچ از اعمال بد و ناشایسته خود نیز واهمه نداشته باشند؛ زیرا طبق بیان طاهری قلم عفو بر گناهان همگان کشیده خواهد شد. موحد و کافر و سعید و شقی در کنار هم وارد بهشت جاودان خواهند شد و خوشحال و مسرور باشند که به مقام خدایی نیز خواهند رسید. این ذهنیت خیالی و واهی نیز، ضمن مباینت و مخالفت با تمامی عبارات پیشین امامعلیه السلام با این جمله امامعلیه السلام نیز منافات دارد. «آه از توشه اندک و درازی راه و دوری منزل و عظمت روز قیامت» (همان، 639)؛ زیرا امام رمز رستگاری، سعادت و خلاصی از آتش دوزخ را، تنها زاد و توشه (تقوا) میداند.
نتیجهگیری
عرفان کیهانی (حلقه)، آنگونه که بنیانگذار آن ادعا میکند، عرفانی، اسلامی نیست و صبغه اسلامی نیز ندارد. تعارض و تضاد این جریان انحرافی با آموزههای نهجالبلاغه، در مفاهیم کلی توحید، ازجمله نبود امکان شناخت خداوند، تقابل بین صفات الهی (صفت کمال با صفت قدرت) و همچنین تضاد و تنافی در مسئله شیطان (داشتن مأموریت او از جانب خداوند، طرح و نقشه الهی برای سجده نکردن و بالتبع عدم توجیه عقلانی برای لعن و نفرین و دفاع از او) و تضاد در اصل معاد، انحرافی بودن آن را به اثبات میرساند. طاهری در تبیین کیفیت آتش دوزخ و ورود خداوند به آن، مجادله بندگان با خدا و اعلام عفو عمومی در این روز و همچنین نسبت دادن سخنانی کذب به ساحت مقدس خداوند و ادعای خدا شدن انسان پس از خروج از جهنم، به کلی خط بطلان بر ادعای اسلامی بودن عرفان خویش کشیده است.
از آنرو که این تفکر و نگرش، بهشکل التقاطی از علوم گوناگونی، مانند فیزیک، فلسفه، فقه، پزشکی، عرفان، ادبیات فارسی (استفاده گسترده از اشعار شاعران بزرگ ایرانی)، بهره جسته، پیشنهاد میشود محققان ارجمند در علوم گوناگون، دستبهدست یکدیگر داده و برای جلوگیری از نفوذ مخرب این نگرش در جامعه اسلامی اقدامی اساسی و عاجل بهعمل آورند. همچنین پیشنهاد میگردد، در کنار اقدامات دانشگاهی، جزوات و کتابهای، با قلمی همهفهم و عوامپسند بهشکل وسیع در اینباره صورت پذیرد؛ زیرا این فرقه توانسته است به درون خانهها نفوذ و حجم گستردهای از مردم عزیز ما را به انحراف سوق دهد و دشواریهای عدیدهای را به لحاظ روحی و جسمی پدید آورد. در ادامه مقدمه کتاب این شیاد بزرگ را برای آشنایی بیشتر برایتان منتقل می نمایم.
مقدمه
انسان محور جهان هستی است که همه چیز برای به صحنه آمدن او آفریده
شده و از میان مخلوقات خداوند، تنها مخلوقی به حساب میآید که به خلقت معنا و
مفهوم بخشیده است. زیرا تنها او است که میتواند عظمت هستی را درک کند؛ از آن
تفاسیر مختلفی ارائه دهد و از رهگذر برداشت های متفاوت خود، خالق خوشبختی
و بدبختی گردد.
او تنها مخلوق خداوند است که قادر است بپرسد: من کیستم؟؛ از کجا آمدهام؟؛
به کجا می روم؟؛ خالق کیست؟؛ هدف او از خلقت چیست؟ و … .
همهی این قابلیتها که به انسان نسبت به سایر موجودات معنای متفاوتی
میبخشد، نشانهای از این است که خمیرمایهی وجود این موجود و آنچه خلقتش بر
پایهی آن استوار است، معرفتطلبی او میباشد. به عبارت دیگر، رکن اساسی آفرینش
انسان، معرفت است. همچنین، میتوان گفت محور آفرینش جهان هستی که جایگاه
ظهور انسان است، معرفت میباشد و این انسان است که معرفت نسبت به آن را آشکار
میکند؛ در حالی که موجودات دیگر از این امکان بیبهرهاند.
انسان در طول دوران حضور بر کرهی خاکی در پی دستیابی به معرفت و آشکار
کردن آن بوده است و نگارش کتبی همچون کتاب حاضر، مرهون کوشش فراوان او
در این مسیر است. این کتاب که نظریههای گوناگونی از نویسنده را به منظور مطالعه
و تحقیق در اختیار اندیشمندان میگذارد و امید است مورد نقد و بررسی دقیق و
کارشناسانه قرار گیرد، پاسخگوی همهی پرسشهای مطرح شده در طول تاریخ،
دربارهی کیستی خالق و چیستی و چرایی خلقت نیست؛ اما نشان دهندهی گوشهی
کوچکی از تالشی گسترده )و به قدمت حضور بشر در عرصهی گیتی( برای راه یافتن
به اسرار هستی است.
این کتاب، از عرفان و معرفت سخن میگوید و نگاه نویسنده به جهان را شرح
میدهد تا باری دیگر و به بهانهی آن، به خدا، خود و هستی بیندیشیم و برای رسیدن
به معرفت از خالق متعال مدد بگیریم.