هرم سلسلهمراتب نیازهای مزلو واقعیت یا خطا
هرم سلسلهمراتب نیازهای مزلو
هرم سلسلهمراتب نیازهای مزلو یا به طور خلاصه هرم مزلو، نظریهٔ آبراهام مزلو نظریهپرداز
کلاسیک مدیریت، در مورد نیازهای اساسی انسان است.
این نظریه در میان بینشهای حاصل از جنبش روابط انسانی در مدیریت مقارن با دوران رکود
اقتصادی بزرگ غرب از اهمیت ویژه برخوردار است و نظریهای بنیادین محسوب میشود. این
نظریه از نظریههای محتوایی در مورد انگیزش به شمار میآید.
نظریههای محتوایی چیستی رفتارهای برانگیخته را شرح میدهند و به طور عمده با آنچه در درون فرد یا محیطش میگذرد و به رفتار
فرد نیرو بخشیده سروکار دارد؛ به عبارت دیگر این نظریهها، به مدیر نسبت به نیازهای کارکنانش بینش میدهند و به او کمک میکنند
تا بداند کارکنان به چه چیزهایی به عنوان پاداش کار یا ارضاکننده بها میدهند؛ درحالیکه نظریههای فراگردی چگونگی و چرایی
برانگیختگی افراد را توصیف میکنند.به اعتقاد
مزلو نیازهای آدمی از یک سلسلهمراتب برخوردارند که رفتار افراد در لحظات خاص تحت تأثیر شدیدترین نیاز قرار میگیرد. هنگامی که
ارضای نیازها آغاز میشود، تغییری که در انگیزش فرد رخ خواهد داد بدین گونه است که به جای نیازهای قبل، سطح دیگری از نیاز،
اهمیت یافته و محرک رفتار خواهد شد. نیازها به همین ترتیب تا پایان سلسلهمراتب نیازها اوج گرفته و پس از ارضاء، فروکش کرده و
نوبت به دیگری میسپارند.
در سال ۱۹۴۳ میلادی به عنوان نظریهٔ رشد آدمی نوشته شد.
در این نظریه، نیازهای آدمی در پنج طبقه قرار داده شدهاند که به ترتیب عبارتند از:
- نیازهای زیستی: نیازهای زیستی اولین سازندگان سلسلهمراتب هستند و تا زمانیکه قدری ارضا گردند، بیشترین تأثیر را بر رفتار فرد دارند. نیازهای زیستی نیازهای آدمی برای حیات خودند؛ یعنی: خوراک، پوشاک، غریزه جنسی (سکس) و مسکن. تا زمانی که نیازهای اساسی برای فعالیتهای بدن به حد کافی ارضاء نشدهاند، عمده فعالیتهای شخص احتمالاً در این سطح بوده و بقیه نیازها انگیزش کمی ایجاد خواهد کرد؛
- نیازهای امنیتی: نیاز به رهایی از وحشت، تأمین جانی و عدم محرومیت از نیازهای اساسی است؛ به عبارت دیگر نیاز به حفاظت از خود در زمان حال و آینده را شامل میشود؛
- نیازهای اجتماعی: یا احساس تعلق و محبت؛ انسان موجودی اجتماعی است و هنگامی که نیازهای اجتماعی اوج میگیرد، آدمی برای روابط معنیدار با دیگران، سخت میکوشد؛
- احترام: این احترام قبل از هر چیز نسبت به خود است و سپس قدر و منزلتی که توسط دیگران برای فرد حاصل میشود. اگر آدمیان نتوانند نیاز خود به احترام را از طریق رفتار سازنده برآورند، در این حالت ممکن است فرد برای ارضای نیاز جلب توجه و مطرح شدن، به رفتار خرابکارانه یا نسنجیده متوسل شود؛
- خودشکوفایی و خودانگیزشی: یعنی شکوفا کردن تمامی استعدادهای پنهان آدمی؛ حال این استعدادها هر چه میخواهد باشد. همانطور که مزلو بیان میدارد: «آنچه آنسان میتواند باشد، باید بشود
نیازهای مذکور در سازمان به صورت پرداخت حقوق و مزایا و امکانات رفاهی، ایجاد امنیت شغلی و مقررات حمایتی، تشکیل گروههای رسمی و غیررسمی در محیط کار،
قائل شدن حرمت برای فرد و کار او در مراتب مختلف سازمان و ایجاد امکانات برای شکوفایی توانایی بالقوه افراد ارضا میشود. به طبقهبندی مذکور دو نیاز «دانشاندوزی و
شناخت و درک پدیدهها» و «نیاز به زیبایی و نظم» نیز اضافه شده است؛ که قبل از نیاز به خود شکوفایی قرار میگیرند. اگرچه نظریهٔ سلسلهمراتب نیازها مستقیماً برای
انگیزش کاری طراحی نشده است، اما میتوان نتیجه گرفت که با ارضای این نیازها، برای فرد، انگیزه به کار در سازمان ایجاد خواهد شد.
نظریههای تکمیلی
در کنار این نوع تقسیم بندی روانشناسان دیگری چون مک دوگال (William McDougall) نیز تقسیم بندی های مشابهی ارایه داده اند که همگی تلاشی برای شناخت
بهتر نیازهای بشری بوده است. مک دوگال نیازهای انسان را به غریزه های اکتساب، سازندگی، کنجکاوی، گریز، جمعگرایی، ستیزه جویی، تولید مثل، نفرت، خواری
طلبی، ابراز وجود و سپس گستره این غریزه ها را به هجده مورد تقسیم بندی می کند. و در مثال دیگری فروید (Sigmund Freud) غریزه های انسان را به دو بخش غریزه
های زندگی و غریزه های مرگ تقسیم کرده است.
البته باید به این نکته هم توجه داشت که سلسلهمراتب نیازها، ضرورتاً از الگوی ارائهشدهٔ مزلو پیروی نمیکند و قصد و سخن وی نیز این نبوده است که بگوید این
سلسلهمراتب کاربرد همگانی دارد. او بر این باور بود که این سلسلهمراتب الگویی نمونه است که در اکثر مواقع صادق میباشد. برخی از نطریهپردازان کوشیدهاند نظریه
مزلو را تعدیل کنند تا از نظر رفتاری منعطفتر شود مانند نظریه «مراحل مختلف زندگی» و نظریه زیستی – تعلق – رشد
اما ابراهام مازلو کیست؟
آبراهام هَرولد مَزلو متولد ۱۹۰۸ او یک روانشناس انسانگرای آمریکایی بود. او امروزه برای نظریه «سلسله مراتب نیازهای انسانی» اش
(هرم مزلو)بسیار بسیار شناخته شدهاست.
مزلو همچنین به عنوان پدر روانشناسی انسانگرایانه شناخته میشود. او در سال ۱۹۵۴ کتاب «انگیزه و شخصیت» را دربارهٔ نظریه
سلسله مراتب نیازها منتشر کرد.
آبراهام مزلو در ۱ آوریل ۱۹۰۸ در بروکلین، نیویورک در خانوادهای یهودی به دنیا آمد مازلو با مادرش و حتی با دین یهودیت مشکل
بنیادی دارد در خانواده شلوغ و پر جمعیت و خانه به دوشی زندگی نمود و….. با گذشت زمان و افزایش معروفیت مزلو، خشم ناشی از
بدرفتاری در کودکی و ناراحتی ناشی از یهودیستیزی به تدریج از بین رفت. او کمکم محبت و اعتمادی را که تجربههایش در کودکی
آنها را از وی دریغ کرده بودن کشف و حس کرد. با این حال، گاهی اوقات لایهای زیرین از خشم و ناراحتی باعث میشد نتواند
جلوی خودش را بگیرد.
آبراهام مزلو پیوسته و بسیار به زحمت میتوانست گروههای آموزش حساسیت را اداره و حتی رهبری کند. به نظر می رسید که این
گروهها مجموعههایی از افراد بودند که در کنار هم جمع میشدند تا درونیترین احساسات خود را افشا ساخته و به صمیمیت با دیگران
دست یابند.
آبراهام مزلو که تحقیقات و تلاشهایش در این مورد نقش مهمی داشت، نمیتوانست رفتاری مطابق با همین موضوع داشته باشد.
وقتی که دورهٔ پروتست در دههٔ ۱۹۶۰ شروع شد، مزلو بهطور طبیعی کاندیدای خوبی برای به عهده گرفتن نقش گورو (ریش سفید
حکیم) بود.
با این حال، مزلو از این که جوانان نظام حاکم و اولیای امور را به چالش میکشند زیاد خوشحال نبود. مزلو با شجاعت توانست از یک
کودکی تراژیک سالم بیرون بیاید اما آثار آن تا آخر عمر بر وی باقی ماندند.
مزلو به تحصیل و کار در ویسکانسین ادامه داد و بدون عجله روی پایاننامهٔ خود کار کرد (که در ۱۹۳۴ آن را به پایان رساند). آنگاه، از
۱۹۳۷ تا ۱۹۵۱ در دانشگاه کلمبیا بهطور موقت به تدریس پرداخت. سرانجام، او شغلی دائم در دانشگاه برندیس به دست آورد (۱۹۵۱تا
۱۹۶۹). در آنجا او به مدت ده سال رئیس دپارتمان روانشناسی بود. در سال ۱۹۶۸ به ریاست انجمن روانشناسی آمریکا رسید. او که از
میانسالی از دورههایی متناوب از بیماری رنج میبرد، در سال ۱۹۷۰ در اثر حملهٔ قلبی درگذشت.
سخن پایانی
نتایج تحقیقات گسترده نشان داد که نیازهای انسانی علیرغم تفاوتهای شاخص فرهنگی، در تمام جوامع با هم برابر است. همچنین
ترتیب قرار گرفتن نیازهای افراد جامعه را طبق هرم مازلو رد کرد.
پروفسور دینیر (Diener) توضیح داد: «نیازهای پایه و اصلی معمولا بیشتر مورد توجه قرار میگیرند، به خصوص وقتی که آنها را نداریم،
اما لازم نیست حتما اول برای به دست آوردن آنها تلاش کنید.» به طور مثال، وقتی گرسنه هستید هم میتوانید با دوستانتان لحظات
خوبی را تجربه کنید و شاد باشید. در واقع دینیر معتقد است هر کدام از نیازهای افراد، کاملا مستقل از دیگری است و درست است که
داشتن آنها کیفیت زندگی شما را افزایش میدهد، اما وجود هر یک وابسته به داشتن دیگری نیست.
این مقاله برداشتی ازاد است از: simplypsychology