خلاصه ی کتاب دو قرن سکوت شاهکار دکتر عبدالحسین زرین کوب

خلاصه ی کتاب دو قرن سکوت

خلاصه ی کتاب دو قرن سکوت

خلاصه کتاب

نوشته دکتر مازیار میر محقق و پژوهشگر

 

TELL : 09198718767

mazyarmir.com@gmail.com

https://www.aparat.com/mazyarmir

https://www.aparat.com/zabane_badan

https://t.me/Iranian_leadership_school

https://www.instagram.com/mazyare_mir

https://www.instagram.com/mazyare.mir

https://www.linkedin.com/in/mazyarmir

 

درود بر شما عزیزان هدف در ارائه خلاصه کتاب تهییج به مطالعه کتاب های ناب است دوم  آشنایی با نویسندگان خوب ایران و جهان

 

و سوم بالا بردن سطح اطلاعات عزیزان دو قرن سکوت کتابی نوشتهٔ دکتر عبدالحسین زرین‌کوب دربارهٔ سرگذشت ایران در دو سدهٔ

 

نخست پس از سلطهٔ عرب‌های مسلمان  است که در سال ۱۳۳۰ برای اولین بار منتشر شد.

 

 

دو قرن سکوت
\"Two

جلد کتاب دو قرن سکوت

دکتر عبدالحسین زرین‌کوب کیست

دکتر زرین کوب متولد ۲۷ اسفند ۱۳۰۱ وفات ۲۴ شهریور ۱۳۷۸

او یک استاد دانشگاه و ادیب، تاریخ‌نگار، منتقد ادبی، نویسنده، و مترجم برجستهٔ ایران معاصر بود. آثار او به‌عنوان مرجع عمده در

مطالعات تصوف و مولوی‌شناسی شناخته می‌شود.

وی از تاریخ‌نگاران برجستهٔ ایران است و آثار معروفی در تاریخ ایران و نیز تاریخ اسلام دارد. این آثار به‌دلیل بیان ادبی و حماسی تاریخ

از آثار پرفروش در میان ایرانیان هستند.

 

عبدالحسین زرین‌کوب
\"Abdolhoseyn

عبدالحسین زرین‌کوب در دانشگاه ویلانوا

در بخش های اول کتاب سخن از زبونی اعراب جاهلی میباشد و رابطه ی بندگی آنان در دربار خسروان (ساسانیان)

از آنجا که ایرانیان با رومیان  همواره در رقابت بودند این دو امپراتوری بر سر کالا های مورد تجارت با هندوستان و راه تجاری یمن عربستان ایران و راه

تجاری یمن حبشه (حبشه که دست نشانده ی دولت روم) و هندوستان (از طریق راه حبشه ، ایران و اعراب را دور می زدند)

اعراب همواره وابسته ی دربار ایران بودند و همیشه پادشاهان ساسانی شاهان حیره (شهری عربی در مقابل غارت اعراب از ایران) را تعییین می کردند. و

داستان نجات یمن از دسته حبشه توسط  با 600 سرباز ایرانی و شکست حبشه و…

از آنجا که عربستان صحرایی بی چیز بور نه امپراتوری روم خواهان آن بود نه ایران

اما گذشته از این ساسانیان که در ابتدا دولتی قدرتمند بودند به زوال کشیده شدند که به سبب فساد روحانیون و سرداران و مالیات های سنگینی که بر مردم نهاده

بودن مردم از دولت ناراضی بودند . تحصیلات مخصوص طبقه های اشراف و روحانیون بود و مردم عادی را به آن راه نبود.  قیام های مزدک  و مانی هم باعث

اصلاح این امور نشد.

بخش دوم

مژدهی آسمانی قبل از هر چیز ، عرب را که پست ترین و پراکنده ترین مردم بود به سوی رفعت و وحدت کشانید.(نقل از کتاب)

از آنجا که یزد گرد بر تخت نشسته بود ولی سرداران و موبدان در حال فتنه جویی بودند. اعراب تا حیره آمده بودند یزدگرد رستم فرخ زاد را از خراسان خواست

تا اعراب را درسی عبرت آموز دهد.اعراب که پیش از این بندگان ایران زمین بودند از جنگ ترس داشتند

اما دست برد های آنان از ایران و آشفته بودن اوضاع ایران که هر چند گاه سرداری شورش میکرد. اعراب را گستاخ تر می کرد.

رستم با صحبت( چهار ماه هر دو لشکر روبه روی هم بودند و مذاکره میکردند ) با اعراب دریافت که این قوم ساده دل بر ایرانیان آشفته حال دست خواهند

یافت.رستم در نبرد قادسیه شکست خورد. نبردی که در آن ایرانیان به سرو وضع اعراب میخندیدند.این جنگ چهار روز طول کشید. سرانجام طوفانی به هوا

خاست و شن در چشم سپاهیان ایران کرد و اعراب از این موقعیت استفاده کردند و رستم کشته شد و سپاه پراکنده شد.

اعراب به سمت مدائن رفتند و آنجا را نیز به کمک ایرانی های نا راضی فتح کردن. سپس جنگ جلولاء هم کا از پیش نبرد.خیانت های زیادی نیز از جانب ایرانی

ها رخ داد.

اعراب با ورود به کسری و غنایم آن شروع به غارت کردن گویند فرق بین نمک و کافور راهم نمی دانستند حتی بعضی فکر میکردند که نقره از طلا با ارزش تر

است. گفته اند عربی یاقوتی به هزار دینار فروخت گفتند چرا ارزان فروختی گفت  از هزار بیشتر اگر میدانستم  همان می گفتم. یا فرش مهستان را به مدینه

فرستادند و از بزرگی فرش در مدینه مکانی یافت نشد که فرش را در آنجا بیندازند و در آخر فرش را پاره پاره کردند و بین سران قوم تقسیم کردند. گویند قسمتی

را بیست هزار دینار فروختند.گویند اعراب به عمر نامه نوشتند که با کتاب های کتابخانه ها چه کنیم عمر گفت: آن ها را به آب افکن که اگر آنچه در آن کتابها

هست سبب راهنمایی است خداوند برای ما قرآن فرستاده است که از آنها راه نماینده تر است و اگر در آن کتاب ها جز مایه گمراهی نیست ،خداوند ما را از شر

آنها در امان داشته است.از این سبب کتاب ها در آب یا اتش افکندند.(ابن خلدون )

در آخرین جنگ دولت ساسانی ، یعنی جنگ نهاوند از سر تا سر ایران سپاه به نهاوند آمد و هر روز بیشتر میشدند و سپاهیان اعراب که صف آرایی کرده بودند

می دیدند که جنگی در نمی گیرد و تعداد ایرانیان با گذشت هر روز بیشتر میشود این شد که حیله ای ساختند تا سپاه ایران را از استحکامات خود بیرون

بیاورند.به دروغ گفتند که خلیفه مرده است و ما بر میگردیم سپاه ایران هم برای تعقیب و کشتن اعراب بیرون آمد و در دام اعراب افتادند.با شکست در نهاوند

ایران به دست اعراب افتاد

 نظرات:

سلمان فارسی کسی است که از میان ایرانیان وارد جمع محترم اصحاب گردیده است و بسیاری از علمای بلند مرتبه اسلام نیز از روزهای نخست از نژاد ایرانی

برخاستند و عده‌ای از اسرای جنگ ما ابن سیرین و سه برادرش که در جولا اسیر شدند، بعد در عالم اسلام به مراتب شامخی رسیدند.

بنابراین قول کسانی که مضمون سخنشان این است که پس از استیلای اعراب بر ایران تا دو سه قرن ایرانیان فاقد زند‌گانی علمی و

معنوی بودند به هیچ وجه درست نیست و بالعکس آن دو سه قرن دوره‌ای است بسیار جالب توجه و مهم و امتزاج ادوار قدیم و

جدید است، دورة تحول و تطور مراسم و سیر عقاید و افکار که به هیچ وجه درون سکون یا مرگ نیست، از مشخصات این دو قرن این

است که شخصیتهای مسلمان ایرانی علاوه بر شکفتگی در استعداد علمی و فرهنگی و کسب افتخاراتی از این نظر، از جنبة مذهبی و

دینی خود را به مقام قداست رساندند، در حدی که مورد احترام فوق العادة مذهبی ملل دیگر قرار گرفتند.

نافع و عاصم و ابن کثیر و نجاری و ابوحنیفه و لیث‌بن سعد از این طبقه‌اند. لیث بن سعد همان ایرانی است که مفتی مصر شد و در

سفری که به حج آمد سفیان ثوری از مشاهیر درجة اول فقهای عامه که خود عرب عدنانی بود زمام ناقه او را به افتخار به دوش کشید.

گروهی در این قرن به پیشوایی ادبی4 نائل شدند مانند سیبویه، کسائی، اخفش و ابن قتیبه دینوری. گروهی در ردیف پیشوایان تاریخ

قرار گرفتند از قبیل محمد بن اسحاق صاحب سیره،ابو حنیفه دینوری و…. گروهی در طبقة پیشوایان علم کلام قرار گرفتند مانند آل

نوبخت و واصل بن عطاء و…. گروهی در فلسفه و ریاضیات و نجوم درخشیدند همچون نوبختیان و فرزندان شاکر خوارزمی. از سرداران

اسلام ایرانی گذشته از سردارانی مانند طاهر ذوالیمین که در ایران جنگیدند باید موسی‌بن نصیر فاتح اسپانیا را نام برد.

اگر کوشش عباسیان که سیاست ضد عرب داشتند نبود زبان فارسی امروز هرگز پدید نمی‌آمد زیرا آنها بهترین مشوق این زبان بودند و

مایل نبودند زبان عربی بین ایرانیان رایج شود.

بنی العباس شعوبیان را که ضد عرب بودند را تقویت می‌نمودند مانند مأمون اول که شاعری پارسی‌گوی را فوق العاده تشویق کرد و

همچنین سهل بن هارون شعوبی که شدیداً ضد عرب بود و علیه عرب کتاب نوشت و مدیر بیت الحکمه هارونی و مأمونی بود.

 

دو قرن سکوت کتابی درباره سرگذشت ایران در دو سدهٔ نخست پس از سلطهٔ اعراب است. نام کتاب به خفقان و سکوت حاکم بر ایران در آن دو قرن اشاره

دارد.«دو قرن سکوت»، تاریخ حوادث سیاسی و اجتماعی ایران است در دو قرن آغازین اسلام. آنچه در آن دو قرنی که از سقوط دولت ساسانی تا روی کار

آمدن دودمان طاهریان (نخستین دودمان ایرانی پس از اسلام) بر ایران گذشت. تاریخ این دو قرن ایران را، پیش از این نویسندگان و تاریخ‌نویسان به اجمال و

اختصار بیان کردند و فقط به ذکر این مطلب اکتفا کردند که در تمام مدت این دو قرن، ایران در زیر سلطه تازیان بود و چنان تحت استیلای اعراب قرار داشت که

مردم ایران حتی خط و زبان خود را فراموش کردند. در صورتیکه که این دو قرن روزگار انقلاب‌ها و کشمکش‌های مهم بوده‌است. قیام‌های بزرگ در طی آن پدید

آمده‌است و حوادث مهم و شگرف بی‌نظیری مانند جریانات ابومسلم و مقنع و بابک و مازیار و افشین در این روزگار به صحنه حوادث تاریخ ایران پای

نهاده‌است. عقاید و افکار تازه مانند آیین شیعه و زیدیه و نهضت‌های مهم مانند نهضت شعوبیه و سیاه جامگان و سپید جامگان و سرخ جامگان در این

روزگاران روی نموده‌است.

بی شک، از آسیبهای معنوی حمله اعراب هرچه نوشته و گفته شود کم است. پیرامون کشتار و چپاول ایرانیان در زمان حمله اعراب تاریخ نگاران معروف اعراب و ایرانی مانند : ابن خلدون ، البلاذری ، مسعودی ، ابن هشام ، ابن حزم ، بلعمی ، ثعالبی ، شویس عدوی و… در کتابهای تاریخ نگاشته اند. یکی از اثر گذارترین این آسیبها به زبان و فرهنگ ایران بود. ایرانیان به سبب عظمت کشورشان کوله بار چندین قرن تسلط بر جهان را در برداشتند و تمدنی کهن را در خود جای داده بودند و بدین سبب علوم عقلی نزدشان بسیار بزرگ و دامنه اش گسترده بود.

ابن خلدون که دقیق ترین و بزرگ ترین جامعه شناس و مورخ عرب است درباره کتاب سوزی به دست اعراب چنین میگوید:

« وقتی سعد ابن ابی وقاص به مداین دست یافت در آنجا کتابهای بسیار دید. نامه به عمر ابن خطاب نوشت و در باب این کتابها خواست. عمر در پاسخ نوشت که آنهمه را به آب افکن که اگر آنچه در این کتابهاست سبب راهنمایی است خدا برای ما راهنمایی فرستاده است و اگر در آن کتابها جر مایه گمراهی نیست خداوند ما را از شر آنها در امان داشته است. از این سبب آنهمه کتاب ها را در آب یا در اتش افکندند.» ( دو قرن سکوت ص ۹۸ )

همچنین ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه عن القرون الخالیه چنین می نویسد:

« وقتی قتیبه ابن مسلم سردار حجاج بار دوم به خوارزم رفت و آن را باز گشود هرکس را که خط خوارزمی می نوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بی دریغ گذراند و موبدان و هیربدان قوم را یکسره هلاک نمود و کتابهاشان همه بسوزانید و تباه کرد.» (صفحه ۳۵،۳۶،۴۸ )

زنده یاد دکتر زرینکوب در کتاب دو قرن سکوت با تحلیلی منطقی به بررسی کتاب سوزی اعراب می پردازد:

« شک نیست که در هجوم تازیان ، بسیاری از کتاب ها و کتابخانه های ایران دستخوش آسیب فنا گشته است .این دعوی را از تاریخ ها می توان حجّت آورد و قرائن بسیار نیز از خارج آن را تأیید می کند . با این همه بعضی از اهل تحقیق در این باب تردید دارند و این تردید چه لازم است؟! برای عرب که جز قرآن هیچ سخن را قدر نمی دانست کتابهایی که از آن مجوس بود و البته نزد وی دست کم مایه ضلال بود چه فایده داشت که به حفظ آنها عنایت کند؟ در آیین مسلمانان آن روزگار آشنایی به خط و کتابت بسیار نادر بود و پیداست که چنین قومی تا چه حد می توانست به کتاب و کتابخانه علاقه داشته باشد. تمام قراین و شواهد نشان می دهد که عرب از کتابهایی نظیر آنچه امروز از ادب پهلوی باقی مانده است فایده ای نمی برده در این صورت جای شک نیست که در آن گونه کتابها به دیده حرمت و تکریم نمی دیده است…نام بسیاری از کتاب های عهد ساسانی در کتاب ها مانده است که نام ونشانی از آنها باقی نیست…پیداست که محیط مسلمانی برای وجود و بقای چنین کتابها مناسب نبوده است و سبب نابودی آن کتابها نیز همین است. باری از همه ی قراین پیداست که در حمله اعراب بسیاری از کتاب های ایرانیان، از میان رفته است.» (انتشارت امیرکبیر ص ۹۶،۹۷)

مرتضی راوندی در کتاب تاریخ اجتماعی ایران می‌نویسد

«یکی از آثار شوم و زیان‌بخش حملهٔ اعراب به ایران، محو آثار علمی و ادبی این مرز و بوم بود. آنها کلیهٔ کتب علمی و ادبی را به عنوان آثار و یادگارهای کفر و زندقه از میان بردند.» وی در دنباله می‌افزاید:«…سعد وقاص و دیگران حاصل صدها سال مطالعه و تحقیق ملل شرق نزدیک را به دست آب و آتش سپردند.» سپس این گفته جلال‌الدین همایی را می‌آورد که: «همان کاری را که قبل از اسلام، اسکندر با کتابخانهٔ استخر، و عمرو عاص به امر عمر با کتابخانهٔ اسکندریه و فرنگی‌ها بعد از فتح طرابلس شام با کتابخانهٔ مسلمین و هلاکو با دارالعلم بغداد کردند، سعد بن ابی‌وقاص با کتابخانهٔ عجم کرد.» (جلد دوم،صفحهٔ ۵۰ )

دولتشاه سمرقندی در کتاب تذکرة الشعرا (صفحهٔ ۲۶) به یکی دیگر از ماجراهای کتاب سوزی توسط اعراب در دوره خلافت عباسیان، می پردازد:

“عبدالله بن طاهر به روزگار خلفای عباسی، امیر خراسان بود. روزی در نیشابور( به مسند) نشسته بود. شخصی کتابی آورد و به تحفه پیش او بنهاد. (امیر) پرسید: این چه کتاب است؟ (مرد) گفت: این قصه وامق و عذرا است و خوب حکایتی است که حکما بنام شاه انوشیروان جمع کرده اند. امیر فرمود: ما مردم، قرآن خوانیم و به غیر از قرآن و حدیث پیغمبر چیزی نمی خوانیم و ما را از این نوع کتاب، در کار نیست. این کتاب، تألیف مُغان(زرتشتی ها) است و پیش ما مردود است. (پس فرمود) تا آن کتاب را در آب انداختند و حکم کرد که در قلمرو او بهر جا از تصانیف عجم و مغان کتابی باشد جمله را بسوزانند”

باری، بدین گونه بود که کتابهایی که در زمان خود در زمینه های پزشکی، ستاره شناسی، اجتماعی و دینی بی همتا بودند به دست این سبک مغزان افتاد که از جهنم هولناک صحرای عرب پا به بهشت ایران گذارده بودند و آنها نیز آنچه کردند که در اندازه فهم و شعورشان بود.

روانشاد دکتر زرینکوب در کتابش(انتشارت امیرکبیر ص۹۵،۹۶) این بار به بررسی رفتار اعراب با زبان و خط ایران می‌پردازد و میگوید:« عربان شاید برای آنکه از آسیب زبانی ایرانیان در امان بمانند در صدد برآمدند زبانها و لهجه های رایج در ایران را از میان ببرند. آخراین بیم هم بود که همین زبانها خلقی را بر آنها بشوراند و ملک و حکومت آنان را در بلاد دور افتاده ایران به خطر اندازد. به همین سبب هر جا که در شهر های ایران، به خط و زبان و کتاب و کتابخانه برخوردند با آنها سخت به مخالفت برخاستند…شاید بهانه ی دیگری که عرب برای مبارزه با زبان و خط ایران داشت این نکته بود که خط و زبان مجوس را مانع نشر و رواج قرآن می شمرد.»

در واقع از ایرانیان حتی آنها که آیین مسلمانی پذیرفته بودند زبان تازی را نمی آموختند و از این رو بسا که نماز و قرآن را نیز نمی توانستند به تازی بخوانند. در کتاب تاریخ بخارا (صفحه ۷۵ چاپ تهران) آمده است

« مردم بخارا به اول اسلام، در نماز قرآن به تازی خواندندی و عربی نتوانستندی آموختن و چون وقت رکوع شدی مردی بود که در پس ایشان بانگ زدی: بکنیتا نکنیت، و چون سجده خواستندی کردن بانگ کردی: نگونیا نگونی کنیت.»

با چنین علاقه ای که مردم در ایران به زبان خویش داشتند شگفت نیست که سرداران عرب زبان ایران را تا اندازه ای با دین و حکومت خویش معارض دیده باشند و در هر دیاری برای از بین بردن و محو کردن خط و زبان فارسی کوششی ورزیده باشند.

در پایان به ذکر سخنی در کتاب عقدالفرید چاپ قاهره (جلد ۲ صفحه ۵) از زبان خسرو پرویز میپردازم که می گوید:

«اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا. آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنها همین بس که آنها با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای و مقام برابرند .فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی می کشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی می خورند.از خوردنیها و پوشیدنیها و لذتها و کامروانیهای این جهان یکسره بی بهره اند….»

نگاهی دیگر به کتاب دوقرن سکوت…

فتح مدائن

تازیان به تیسفون در آمدند و غارت و کشتن پیش گرفتند.سعد در ورود به مدائن نماز فتح خواند: هشت رکعت، و چون به کاخ سفید کسری درآمد، از قرآن\” کم ترکوا من جنات و عیون\” خواند. بدین گونه بود که تیسفون با کاخهای شاهنشاهی و گنجهای گرانبهای چهارصد ساله خاندان ساسانی به دست عربان افتاد و کسانی که نمک را از کافور نمی شناختند و توفیر بهای سیم و زر را نمی دانستند، از آن قصرهای افسانه آمیز جز ویرانی هیچ بر جای ننهادند.

رفتار فاتحان

داستانهایی که در کتابها در این باب نقل کرده اند شگفت انگیز است و بسا که مایه حیرت و تاثر می شود. نوشته اند که فاتح سیستان ،عبدالرحمان بن سمره ، سنتی نهاد که راسو و جژ(خارپشت) را نباید کشت اما گویا سوسمار خواران گرسنه چشم از خوردن راسو و جژ نیز نمیتوانستند خودداری کنند.در فتح مدائن نیز عربان نمونه هایی از سادگی و کودنی خویش، نشان دادند.
… و همچنین جماعتی از ایشان انبانی پر از کافور یافتند پنداشتند که نمک است قدری در دیگ ریختند طعم تلخ شدو اثر نمک پدید نیامد خواستند که آن انبان را بریزند شخصی بدانست که آن کافور است و از ایشان آنرا به کرباس پاره ای که دو درم ارزیدی بخرید.
اما وحشی طبعی و تند خویی فاتحان وقتی بیشتر معلوم گشت که زمام قدرت را در کشور فتح شده بدست گرفتند. مینویسند: اعرابی را بر ولایتی والی کردند جهودان را که در آن ناحیه بودند گرد آورد و از آنها درباره مسیح پرسید. گفتند او را کشتیم و به دار زدیم.گفت آیا خونبهای او را پرداختید؟ گفتند نه. گفت به خدا سوگند که از اینجا بیرون نروید تا خوبهای او را بپردازید…

ابوالعاج بر حوالی بصره والی بود. مردی از را ترسایاان نزد او آوردند پرسید نام تو چیست؟ مرد گفت \”بنداد شهر بنداد\” گفت سه نام داری و جزیه یک تن میپردازی؟ پس فرمان داد تا به زور جزیه سه تن از او بستاندند.

برتری ایرانیها
این \”نژاد برتر\” که میدان فکر و عمل او از جولانگاه \” اسبان و شترانش\” تجاوز نکرده بود، برای اداره وسیعی که بدستش افتاد نمی توانست به کلی از موالی صرف نماید. ناچار دیر یا زود برتری \” موالی\” را اذعان نمود.عبث نیست که یک خلیفه خود خواه مغرور بلند پرواز اموی مجبور شد این عبارت معروف را بگوید که : \” از این ایرانیها شگفت دارم، هزار سال حکومت کردند و ساعتی به ما محتاج نبودند، و ما صد سال حکومت کردیم و لحظه ای از آنها بی نیاز نشدیم\”

زبان گمشده
…تازیان درصدد برآمدند زبان و لهجه های رایج ایران را، ازمیان ببرند.به همین سبب هرجا که در شهر های ایران، به خط و زبان و کتاب و کتابخانه برخوردند با آنها سخت به مخالفت برخاستند.نوشته اند که وقتی قتیبه بن مسلم، سردار حجاج ، بار دوم به خوارزم رفت و آن را گشود هر کس را که خط خوارزمی نوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دو تیغ بی دریغ درگذاشت و موبدان و هیربدان قوم را یکسر هلاک نمود وکتابهایشان همه بسوزانید.

کتاب سوزی
گفته اند که وقتی سعد ابی وقاص بر مدائن دست یافت در آنجا کتابهای بسیار دید. نامه به عمر بن خطاب نوشت و در باب این کتابها دستوری خواست.عمر در پاسخ نوشت که آن همه را به آب افکن که اگر آنچه در آن کتابها هست, سبب راهنمایی آست که خداوند برای ما قرآن فرستاده است که آز آنها راه نماینده تر است و اگر در آن کتابها جز مایه گمراهی نیست، خداوند ما را از شر آنها درامان داشته است. از این سبب آن همه کتابها را در آب یا آتش افکندند.

رستاخیز ایرانیان
گذشته از اعراب، ایرانیان که مسلمان شده بودند طعمه نفرت و کینه مردم شدند. این نفرت و کینه چندان بود که حتی زنهایی از ایرانیان که به عقد زناشویی عربان درآمده بودند، ریش شوهران خود را گرفته از خانه بر می آ وردند و به دست مردان می سپردند تا آنها را بکشند چنان شد که در همه طبرستان عربان و مسلمانان برافتادند. بعدها انتقام خلیفه نیز هرگز نتوانست در اراده این مردمی که آشکارا با هر چه متعلق به عرب بود ستیزه می کردند، خللی پدی آورد. آخر, بس مدتی نبود که یزیدبن مهلب، سردار عرب در گرگان سوگند خورده بود که از خون عجم، آسیاب بگرداند و آسیاب هم گرداند و گندم آرد کرد و نانش را هم خورد. کسانی که در این بلاد هنوز حادثه ای از این گونه را فرا یاد داشتند البته نمی توانستند دل از کینه تازیان بپردازند…..

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *